جدول جو
جدول جو

معنی عزیزخان - جستجوی لغت در جدول جو

عزیزخان
(عَ)
دهی از بخش گوران شهرستان شاه آباد. سکنۀ آن 160 تن. آب آن از رود خانه شاهمار. محصول آن غلات، مختصری حبوب، توتون، صیفی و لبنیات است. نام اصلی این ده بان زلان است ولی بنام کدخدای محل عزیزخان مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ زَ زَ)
تثنیۀ عزیزی ̍. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عزیزاء و عزیزی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ زیزْ)
عزیزسان. گرامی وار. همانند مردم ارجمند:
من داشته ام عزیزوارش
تو نیز چو من عزیز دارش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
خورندۀ عزیز. که گرامی و ارجمندی را از میان بردارد و بخورد و فروبرد:
وی خاک عزیزخور به خواری
تن را عوض از جفات جویم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(عُ زَ)
تثنیۀ عزیزاء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عزیزاء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
سید علیخان، ابن احمد بن محمد بن معصوم بن نصیرالدین بن ابراهیم بن سلام الله بن مسعود بن محمد بن منصور حسنی حسینی دشتکی شیرازی مدنی، مشهور به ابن معصوم و ملقّب به صدرالدین. ادیب و نحوی و بیانی و لغوی و شاعر بود. در سال 1052 هجری قمری در مدینه متولد شد و مدتی در حیدرآباد هند سکونت کرد و در بین سال های 1117 تا 1120 هجری قمری در شیراز درگذشت. نام و نسب او در ’مصنفی علم الرجال’ چنین آمده است: سیدصدرالدین علی بن احمد بن محمدمعصوم بن نظام الدین احمد بن ابراهیم بن سلام الله بن عمادالدین مسعود بن صدرالدین محمد بن استادالبشر غیاث الدین منصور بن صدرالمحققین محمد بن غیاث الدین منصورالکبیر حسینی دشتکی، مشهور به سیدعلی خان. او راست: 1- انوارالربیع فی انواع البدیع. 2- الحدائق الندیه فی شرح الصمدیۀ عاملی، در نحو. 3- الدرجات الرفیعه. 4- سلافهالعصر فی محاسن اعیان العصر. 5- شرح الصحیفه. 6- شرح الصمدیه. 7- الطراز فی علم اللغه. و نیز او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 28) (از مصنفی علم الرجال ص 269). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: نزههالجلیس موسوی ج 1 ص 209. البدرالطالع شوکانی ج 1 ص 428. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 763. تاریخ آداب اللغهالعربیۀ جرجی زیدان ج 3 ص 2. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 144 و سایر صفحات، و ج 2 ص 20 و 25. روضات الجنات خوانساری ص 412. معجم المطبوعات سرکیس ص 244. فهرس الخدیویه ج 4 ص 208. الکشاف طلس ص 226. فهرس التیموریه ج 3 ص 283. المخطوطات التاریخیۀ کورکیس عواد ص 59. فهرس دارالکتب المصریه ج 2 ص 177. اعیان الشیعۀ عاملی ج 41 ص 38 و 64. فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 279. و نیز رجوع به الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 754 شود
لغت نامه دهخدا
(عُ زَ)
سرین اسب و طرف آن. (منتهی الارب). طرف و جانب ورک اسب. و گویند آن مابین بیخ دم اسب و سرین آن است، و آن را عزیزی به قصر نیز خوانند. و تثنیۀ آن در مد عزیزاوان و در قصر عزیزیان شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ زَ دَ)
مکرماً. در حال عزیز بودن. در حال عزت. با ارجمندی: پسر علی... امروز عزیزاًو مکرماً برجایست به غزنین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 88). صواب آن است که عزیزاً و مکرماً بدان قلعت مقیم میباشد با همه قوم و خویش. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 9). بر حکم عبدالملک بیرون آی تا تو را به شام فرستم بی بند عزیزاً مکرماً. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 186)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ مُهْ)
رجوع به زیخ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ زی زَ)
دهی از دهستان منگرۀ بخش اندیمشک شهرستان دزفول. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و انار و انجیر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
یکی از منازل عرض راه فراه است در خاک سیستان، بسمت برج عالمدار که آن را شیرده هم مینامند در طرف شرقی دریاچۀ سیستان واقع است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 133)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حزیزان
تصویر حزیزان
نام ماهی رومی برابر با ماه ششم سال خورشیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزیزاء
تصویر عزیزاء
مرغ انجیرخوار، سسک، مول نغاک (حرامزاده)
فرهنگ لغت هوشیار