جدول جو
جدول جو

معنی عزهاء - جستجوی لغت در جدول جو

عزهاء
(عِ)
بمعنی عزه (ع زه / ع زه ) است. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عزه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ تَ)
جمع واژۀ عاته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
شکیبائی و یا خوبی شکیبائی. (منتهی الارب). صبر و یا حسن صبر، و آن اسم مصدر است از تعزیه، چون سلام از تسلیم. (از اقرب الموارد).
- أحسن اﷲ عزأک، أحسن اﷲ لک العزاء، یعنی خداوند صبر جمیل تو را دهد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
، نسبت پدری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَزْ زا)
سال سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، سختی و شدت، باران سخت و درشت قطره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
تازگی و شکوفۀ گیاه، غورۀ خرمای زرد و سرخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
مقدار. یقال: هم زهاء ماءه، یعنی بقدر صداند. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ زَ)
جمع واژۀ نازه، به معنی پرهیزگار. (از آنندراج) ، جمع واژۀ نزیه. (اقرب الموارد). رجوع به نزیه شود، جمع واژۀ نزه. (المنجد) (منتهی الارب). رجوع به نزه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
سست و ناتوان در آرامش با زنان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سست، یعنی کسی که قوت باه او زایل شده باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). عزهاه. عزه (ع زه / ع زه ) . رجوع به عزه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
بمعنی عزه (ع زه / ع زه ) است. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عزه و عزهات شود، زن پیر که دلش به طفلی راغب و مایل باشد. (منتهی الارب). زن سالخورده و مسن که نفس او به صبا و کودکی متمایل باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
اسپی است مر بنی جعفر بن کلاب را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
سرین و کون. (منتهی الارب). است. (اقرب الموارد)، دهان و جای ریزش آب از مشک و مانند آن، و دهان زیرین توشه دان. (منتهی الارب). مصب و جای ریزش آب از مشک و مانند آن، زیرا آن در یکی از دو گوشۀ توشه دان و مشک قرار دارد نه در وسط آن. (از اقرب الموارد). ج، عزالی (ع / ع لا) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد)،
{{صفت}} مؤنث أعزل. (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شد
لغت نامه دهخدا
(عَ)
زن بی شوی، زن دوشیزه و باکره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
أرض عمهاء، زمین که در وی نشان و علم نباشد. (منتهی الارب). زمینی که نشانه ها و علاماتی که راه نجات را بنمایاند، در آن نباشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ناز کردن. (منتهی الارب). تکبر کردن.
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شکیبائی نمودن. (ازمنتهی الارب). صبر کردن. (از اقرب الموارد) ، نسبت کردن کسی را به پدرش. (از منتهی الارب) ، نسبت پذیرفتن به کسی و منسوب گردیدن بسوی او. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). منتسب گشتن به کسی به راست یا به دروغ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازهاء
تصویر ازهاء
رنگ گرفتن غوره خرما، نازکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهاء
تصویر زهاء
نما نمای هر چیز، اندازه، نزدیک به
فرهنگ لغت هوشیار
ماتم، مصیبت، سوگواری، شکیبایی درتازی، سوک درفارسی سختی، سال سخت، باران تند شکیبایی کردن، شکیبایی در مصیبت، سوگواری تعزیت، سوگ ماتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمهاء
تصویر عمهاء
زمین بی نشانه
فرهنگ لغت هوشیار