شکیبائی و یا خوبی شکیبائی. (منتهی الارب). صبر و یا حسن صبر، و آن اسم مصدر است از تعزیه، چون سلام از تسلیم. (از اقرب الموارد). - أحسن اﷲ عزأک، أحسن اﷲ لک العزاء، یعنی خداوند صبر جمیل تو را دهد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ، نسبت پدری. (ناظم الاطباء)
شکیبائی و یا خوبی شکیبائی. (منتهی الارب). صبر و یا حسن صبر، و آن اسم مصدر است از تعزیه، چون سلام از تسلیم. (از اقرب الموارد). - أحسن اﷲ عزأک، أحسن اﷲ لک العزاء، یعنی خداوند صبر جمیل تو را دهد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ، نسبت پدری. (ناظم الاطباء)
سست و ناتوان در آرامش با زنان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سست، یعنی کسی که قوت باه او زایل شده باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). عزهاه. عزه (ع زه / ع زه ) . رجوع به عزه شود
سست و ناتوان در آرامش با زنان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سست، یعنی کسی که قوت باه او زایل شده باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). عِزهاه. عزه (ع ِزْه ْ / ع َ زِه ْ) . رجوع به عزه شود
بمعنی عزه (ع زه / ع زه ) است. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عزه و عزهات شود، زن پیر که دلش به طفلی راغب و مایل باشد. (منتهی الارب). زن سالخورده و مسن که نفس او به صبا و کودکی متمایل باشد. (از اقرب الموارد)
بمعنی عزه (ع ِزْه ْ / ع َ زِه ْ) است. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عزه و عزهات شود، زن پیر که دلش به طفلی راغب و مایل باشد. (منتهی الارب). زن سالخورده و مسن که نفس او به صبا و کودکی متمایل باشد. (از اقرب الموارد)
سرین و کون. (منتهی الارب). است. (اقرب الموارد)، دهان و جای ریزش آب از مشک و مانند آن، و دهان زیرین توشه دان. (منتهی الارب). مصب و جای ریزش آب از مشک و مانند آن، زیرا آن در یکی از دو گوشۀ توشه دان و مشک قرار دارد نه در وسط آن. (از اقرب الموارد). ج، عزالی (ع / ع لا) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، {{صفت}} مؤنث أعزل. (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شد
سرین و کون. (منتهی الارب). اِست. (اقرب الموارد)، دهان و جای ریزش آب از مشک و مانند آن، و دهان زیرین توشه دان. (منتهی الارب). مصب و جای ریزش آب از مشک و مانند آن، زیرا آن در یکی از دو گوشۀ توشه دان و مشک قرار دارد نه در وسط آن. (از اقرب الموارد). ج، عزالی (ع َ / ع َلا) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، {{صِفَت}} مؤنث أعزل. (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شد
شکیبائی نمودن. (ازمنتهی الارب). صبر کردن. (از اقرب الموارد) ، نسبت کردن کسی را به پدرش. (از منتهی الارب) ، نسبت پذیرفتن به کسی و منسوب گردیدن بسوی او. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). منتسب گشتن به کسی به راست یا به دروغ. (از اقرب الموارد)
شکیبائی نمودن. (ازمنتهی الارب). صبر کردن. (از اقرب الموارد) ، نسبت کردن کسی را به پدرش. (از منتهی الارب) ، نسبت پذیرفتن به کسی و منسوب گردیدن بسوی او. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). منتسب گشتن به کسی به راست یا به دروغ. (از اقرب الموارد)