جدول جو
جدول جو

معنی عزبت - جستجوی لغت در جدول جو

عزبت
(عُ بَ)
عزبه. بی زنی و بی شوئی. رجوع به عزبه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عزت
تصویر عزت
(دخترانه و پسرانه)
گرامی و عزیز بودن، سربلندی و ارجمندی، احترام، بزرگداشت، تکریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزلت
تصویر عزلت
گوشه نشینی، خانه نشینی، دوری و کناره گیری از مردم
عزلت گزیدن: گوشه گرفتن، گوشه نشینی اختیار کردن، ترک مراوده با مردم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عزت
تصویر عزت
مقابل ذلّت، عزیز شدن، گرامی شدن، ارجمند شدن، ارجمندی، احترام، کنایه از خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عزب
تصویر عزب
ازدواج نکرده، مجرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عزوبت
تصویر عزوبت
عزب بودن، تنها بودن، بی همسر بودن
فرهنگ فارسی عمید
(عُ بَ)
عزوبه. بی زنی و مجردی. (ناظم الاطباء). بی همسری. مجرد بودن. رجوع به عزوبه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ لَ)
عزله. گوشه نشینی و خانه نشینی. (ناظم الاطباء). جدا شدن از زن و فرزند و گوشه نشینی برای عبادت. (غیاث اللغات). کناره گرفتن از خلق. انزوا. گوشه گیری. اعتزال. و رجوع به عزله شود:
بود پرهیز تو پاکی و طاعت راز با ایزد
چو خلوت هست تنهائی و عزلت حضرت سلطان.
ناصرخسرو.
گر از زحمت همی ترسی ز نااهلان ببر صحبت
که از دام زبون گیران به عزلت رسته شد عنقا.
سنائی.
کسی که عزت عزلت نیافت هیچ نیافت
کسی که روی قناعت ندید هیچ ندید.
سنائی.
دار عزلت گزید خاقانی
که به از دار ملک خاقان است.
خاقانی.
وحدت من داده ز دولت خبر
عزلت من کرده به عزت ضمان.
خاقانی.
دفتر آز از بر من برگرفت
مصحف عزلت عوض آن نهاد.
خاقانی.
جملگی امور ملک به رأی او بقطع میرسیدی و وزارتی در پردۀ عزلت میراندی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 364).
چو مشک از ناف عزلت بو گرفتم
بتنهائی چو عنقا خو گرفتم.
نظامی.
تا درین زندان فانی زندگانی باشدت
کنج عزلت گیر تا گنج معانی باشدت.
عطار.
نیستت بر وفق من مهر و مهار
کرد باید از تو عزلت اختیار.
مولوی.
مصلحت آن دیدم که در نشیمن عزلت نشینم. (گلستان سعدی). ترک صحبت گفتیم و طریق عزلت گرفتیم. (گلستان).
سلاطین عزلت گدایان حی
منازل شناسان گم کرده پی.
سعدی.
کنج عزلت که طلسمات عجایب دارد
فتح آن در نظر رحمت درویشان است.
حافظ.
- امثال:
عزت اندر عزلت آمد ای فلان
تو چه جوئی زاختلاط این و آن.
شیخ بهائی (از امثال و حکم دهخدا).
، در تصوف و عرفان، یکی از مراتب است. مشایخ طریقت عزلت و خلوت و انقطاع و انزوا را ازآن جهت اختیار کرده اند تا حواس ظاهر بسته شود و از اعمال خود معزول گردند که هر حجابی که به روح انسان رسد او را از مشاهدۀ جمال مولی محجوب گرداند. و بواسطۀ عزلت امداد نفسانی کم شود و حجاب مرتفع گردد و به مقام شهود جمال او برسد، و سالک را قبل از وصول به مقام توحید که مقصود اصلی تمام عبادات و سلوک و ریاضات است، انواع حالات دست دهد. (فرهنگ مصطلحات عرفاءاز شرح گلشن راز ص 629 و مقدمۀ نفحات الانس ص 120)
لغت نامه دهخدا
(عَ زَ)
عزب بودن و مجرد بودن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عَ زَ بَ)
زن بی شوی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به عزب شود. ج، عزّاب. (ناظم الاطباء) ، زن دوشیزه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عزب
تصویر عزب
مرد بی زن، انفراد و تنهائی، زن بی شوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزت
تصویر عزت
عظمت و بزرگواری و ارجمندی و ارج و سرافرازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزبی
تصویر عزبی
عزب بودن مجرد بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزلت
تصویر عزلت
گوشه نشینی، خانه نشینی، انزوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزوبت
تصویر عزوبت
بی همسر بودن، عزب بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصبت
تصویر عصبت
((عُ صْ بَ))
جمعیت، جماعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عزلت
تصویر عزلت
((عُ زْ لَ))
گوشه نشینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عزوبت
تصویر عزوبت
((عُ بَ))
مجردی، بی همسری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عزت
تصویر عزت
((عِ زَّ))
سربلند شدن، گرامی شدن، سربلندی، سرافرازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عزب
تصویر عزب
((عَ زَ))
مرد یا زن تنها و مجرّد، جمع عزاب
فرهنگ فارسی معین
بی همسری، تجرد، تنهایی، مجردی
متضاد: تاهل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اعتزال، اعتکاف، انزوا، تجرد، تنهایی، کناره گیری، گوشه گیری، گوشه نشینی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی زنی، بی همسری، تجرد، تنهایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از عزب
تصویر عزب
Bachelor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عزب
تصویر عزب
célibataire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عزب
تصویر عزب
холостяк
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عزب
تصویر عزب
Junggeselle
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عزب
تصویر عزب
холостяк
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عزب
تصویر عزب
kawaler
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عزب
تصویر عزب
solteiro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عزب
تصویر عزب
soltero
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عزب
تصویر عزب
scapolo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عزب
تصویر عزب
vrijgezel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عزب
تصویر عزب
कुंवारा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عزب
تصویر عزب
bujangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی