جدول جو
جدول جو

معنی عزاهی - جستجوی لغت در جدول جو

عزاهی(عَ / عَ هی ی)
عزاه. عزهون. جمع واژۀ عزه (ع / ع ز) و عزهی (ع ها / ع هی ی) و عزهاء و عزهاه و عنزهو و عنزهوه و عنزهانی. (اقرب الموارد). رجوع به هر یک از لغات فوق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاهی
تصویر زاهی
نازنده، ناز کننده، فخر کننده
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
جمع واژۀ عزهول. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عزهول شود، به معنی عراهیل است. (از منتهی الارب). رجوع به عراهیل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لا / عَ)
جمع واژۀ عزلاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عزلاء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابوالعباس احمد ابن عمر عزازی، منسوب به عزاز حلب. وی محدث بود و از ابوالحسن علی بن احمد بن مرزبان روایت کرده است. (از معجم البلدان). محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
لغت نامه دهخدا
(عِ هی ی)
بعیر عضاهی، شتر عضاه خوار. (منتهی الارب). آنکه عضاه چرد. (از اقرب الموارد). عضهی. رجوع به عضاهه و عضهی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ها)
جمع واژۀ علهی ̍. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، جمع واژۀ علهان. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ هِنْ)
عزاهی. رجوع به عزاهی شود
لغت نامه دهخدا
(عِ ها / عِ هی ی)
بمعنی عزه (ع زه / ع زه ) است. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به عزه شود
لغت نامه دهخدا
اسم فاعل از زها یزهو، زهواً، روی و هر چیز زیبا و درخشان، (اقرب الموارد)، زاهر، بهی، مقابل کدرو تیره، (القاموس العصری، عربی - انگلیسی)، آنچه میدرخشد و چشم را از دیدن آن خوش می آید، خرمابن که میوۀ آن رنگ گرفته باشد، شتری که حمض و شوره گیاه را چرا نکند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
علی بن اسحاق بن خلف مکنی به ابوالقاسم شاعر مشهور بغداد است و بر طبق گفتۀ یاقوت از زاه نیشابور است ابن خلکان آرد: وی قصیده های نیکو و نمکین میسرود، خطیب در تاریخ بغداد وی را یاد کند و گوید: او تشبیه و دیگر صنایع شعری را نیکومیدانسته و گمان میکنم شعر اندک میگفته، وی افزوده است که: پنبه فروش بود و دکانی در قطیعهالرّبیع داشت، عمیدالدوله ابوسعید بن عبدالرحیم در طبقات الشعراء گوید: زاهی در صفر 318 متولد شد و در جمادی الاخر، 352 در بغداد درگذشت، اشعار وی در 4 جزء موجود است و بیشتر آن، درباره اهل بیت (پیغمبر) است و در مدح سیف الدوله وزیر و مهلبی و دیگر رؤسای عصر خویش و نیز در فنون مختلف، شعر گفته است، از بهترین اشعار او است:
و بیض بالحاظ العیون کانما
هززن سیوفاً واستللن خناجرا
تصدین لی یوماً بمنعرج اللوی
فغادرن قلبی بالتصبر غادرا
سفرن بدوراً و انتفین اهله
و مسن غصونا و التفتن جآذرا،
و نیز از اوست:
صدودک فی الهوی هتک استتاری
و عاوننی البکاء علی اشتهاری
و کم ابصرت من حسن و لکن
علیک لشفوتی وقع اختیاری،
(از دائره المعارف بستانی)
محمد بن اسحاق بن شیرویۀ زاهد منسوب به زاه نیشابور است، وی از ابوالعباس بن منصور و امثال او استماع حدیث کرد و در 17ربیعالاخر 338 هجری قمری درگذشت، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هی ی)
منسوب به زاه از قریه های نیشابور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاهی
تصویر زاهی
درخشان و پرفروغ
فرهنگ لغت هوشیار