جدول جو
جدول جو

معنی عریقصاء - جستجوی لغت در جدول جو

عریقصاء
(عُ رَ قِ)
حندقوقی است. (مخزن الادویه) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به عرقصاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ قُ)
ذرق یا یربطو، و آن گیاهی است که ساقش مانند ساق رازیانه باشد و دستۀ کلان و انبوه، عظیم النفع در جمیع اقسام وبا و درد دندان کرم خورده و گوش و سپرز و دردسر کهنه و نزله و جز آن. (منتهی الارب). حندقوقی یا یربطو است و آن همان ذرق باشد. گویند آن نباتی است که ساقه هایش به ساق رازیانه میماند. و یک دستۀ آن بسیار و انبوه است، و در جمیع انواع وبا و درد دندان کرم خورده، به وسیلۀ غرغره کردن با آبی که این گیاه در آن جوشانده شده است، و نیز برای درد گوش و طحال و صداع مزمن و نزله ها و غیره بسیار سودمند است. (از تاج العروس). حندقوقی، واحد آن عرقصاءه. (از اقرب الموارد). نام گیاهی مانند رازیانه که در طب استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). اسم حندقوقی است، یا یربطوره است. (مخزن الادویه). عرقصان. عرنقصان. عریقصاء. عریقصانه. رجوع به عرقصان و عرنقصان و عریقصاء و عریقصانه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ قِ)
به معنی عریقطه است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عریقطه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ قِ نَ)
حندقوقی. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب). اسم حندقوقی است، یا یربطوره است. (مخزن الادویه). و رجوع به عرقصاء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ قُ)
عرقصاء. (منتهی الارب). اسم حندقوقی است یا یربطوره است. (مخزن الادویه). عرقصات. عرقصان. عریقصاء. رجوع به عرقصاء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ قُ ءَ)
یکدانه عرقصاء. واحد عرقصاء. (از اقرب الموارد). رجوع به عرقصاء شود
لغت نامه دهخدا
(زُ رَ)
ترید از شیر و زیت ساخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تریدی که از شیر و روغن زیتون ترتیب دهند. (ناظم الاطباء) ، جانوری است کوچک مانند گربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
نیمروز. (منتهی الارب). هاجره و نیمروز مخصوصاً در شدت گرما. (از اقرب الموارد) ، بر آب آمدن شتران روزی در نیمروز و روزی در پگاه. (منتهی الارب). وارد شدن شتران بر آب یک روز در نیمروز و یک روز مابین نماز فجر و طلوع آفتاب. (از اقرب الموارد) ، در هر روز یک بار خوردن. (منتهی الارب). غذا خوردن انسان هر روز یک بار: هو یأکل العریجاء، روزی یک بار میخورد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
معرفهً، موضعی است. (منتهی الارب). جایگاهی است، و ’ال’ بر آن داخل نگردد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ)
شکنبۀ کلان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
عرقصاء، که گیاهی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اسم حندقوقی است یابربطور است. (مخزن الادویه). رجوع به عرقصاء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
شدت سختی و حاجت، و آن مانند ’عوصاء’ است و کمتر به کار رود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مؤنث أعقص است در تمام معانی. ج، عقص. (از اقرب الموارد). رجوع به أعقص شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عریقطان
تصویر عریقطان
یونانی تازی گشته سرگین گردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریقاء
تصویر زریقاء
ترید، زه پرورده (زه زیتون گویش گیلکی) زه ساخته
فرهنگ لغت هوشیار