مؤنث أعرم. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). یعنی سیاه و سپید آمیخته. (ناظم الاطباء). ج، عرم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مار که خجکهای سیاه و سپید داشته باشد. (منتهی الارب). مار رقشاء. (از اقرب الموارد)
مؤنث أعرم. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). یعنی سیاه و سپید آمیخته. (ناظم الاطباء). ج، عُرم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مار که خجکهای سیاه و سپید داشته باشد. (منتهی الارب). مار رقشاء. (از اقرب الموارد)
مؤنث اخرم. رجوع به اخرم شود، گوش شکافته و سوراخ کرده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب) (از قاموس) ، لب چاک. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) ، هر پشته ای که از آن به زمین پست فروروند. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، هر پشته ای که آن را جانبی است که بالا برآمدن از آن جانب امکان ندارد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، ماده بزی که گوش وی را در پهنا شکافته باشند. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
مؤنث اَخْرَم. رجوع به اخرم شود، گوش شکافته و سوراخ کرده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب) (از قاموس) ، لب چاک. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) ، هر پشته ای که از آن به زمین پست فروروند. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، هر پشته ای که آن را جانبی است که بالا برآمدن از آن جانب امکان ندارد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، ماده بزی که گوش وی را در پهنا شکافته باشند. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
جمع واژۀ عریف. (منتهی الارب). رجوع به عریف شود، جمع واژۀ عارف. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ عارف، چنانکه علماء و شعراء جمع عالم و شاعر باشد. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). در تداول فارسی معمولاً جمع ’عارف’تلقی شود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عارف شود
جَمعِ واژۀ عَریف. (منتهی الارب). رجوع به عریف شود، جَمعِ واژۀ عارف. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ عارف، چنانکه علماء و شعراء جمع عالم و شاعر باشد. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). در تداول فارسی معمولاً جمع ’عارف’تلقی شود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عارف شود