جدول جو
جدول جو

معنی عرقوتان - جستجوی لغت در جدول جو

عرقوتان(عُ قُ وَ)
تثنیۀ عرقوه. رجوع به عرقوه شود، دو چوب بر پهنای دلو نهاده مانند صلیب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دو چوب با هم منضم در مابین واسط رحل و مؤخر آن. (منتهی الارب). دو چوب که پیوسته میگردند مابین اواسط رحل و مؤخره. (از اقرب الموارد). ج، عراقی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ وَ)
تثنیۀ عکوه است و آن نام دو کوه بلند است مشرف بر زبید در یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَقْ قَ)
رقه و رافقه است. (یادداشت مؤلف) (منتهی الارب). چنین گمان می کنم که تثنیۀ رقه و رافقه باشد چنانکه به بصره و کوفه عراقان گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
نباتی است که برگ آن شبیه به برگ شقایق النعمان است و شکافته و طولانی. و بیخ آن مستدیر و آن را میخورند. و صنف دیگر نیز می شود و شاخه های آن باریک و برگ آن شبیه به برگ ملوخیاء، و در اطراف شاخه های آن چیزی برآمده شبیه به سر مرغی و منقار آن. و این در طب غیر ممد و بلکه در صناعت دیگر است. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(عُرْ)
همان عروان است جز آنکه به فتح اول خوانده شده. و گویند آن کوهی است در فلاتی بنام عروی ̍. و برخی آن را کوهی در مکه دانسته اند که طائف بر بالای آن واقع شده است و قبایل هذیل در آنجا ساکنند. و در حجاز محلی مرتفعتر از این کوه یافت نشود بدین سبب آب و هوای طائف معتدل شده است. و گویند در این محل آب یخ می بندد و آن را تنها نقطه ای از حجاز دانسته اند که یخبندان آب در آن موجود است. (از معجم البلدان). و رجوع به عروان شود
لغت نامه دهخدا
(عُرْ)
گیاهی است، یا آنچه در زمستان برگش نیفتد. (منتهی الارب). نام گیاهی که در زمستان برگش نیفتد و سبز بماند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
جائی است. (منتهی الارب). منظور دو عرق بصره است که عرق ناهق و عرق ثادق می باشد. (از معجم البلدان). رجوع به عرق ناهق شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکو، سکنۀ آن 650 تن، آب آن از رود خانه زنگمار، محصول آن غلات، پنبه، کنجد، کرچک، بزرک و برنج، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، راه ارابه رو دارد و میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ)
به صیغۀ تثنیه، دو تندی در پای گوسپند که به ناخن ماند یا نشان دو داغ. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). قسمتی ازپای گوسپند که به ناخن ماند. (از اقرب الموارد) ، کرانۀ ران خر، یا دو تندی دو بازوی ستور، یا دو گوشت پارۀ بیموی متصل به باطن ذراع است یا دو کرانۀ ران ستور. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، محل اجتماع آب را گویند. (از معجم البلدان). هر دو سوی رود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رَمَ)
نام دو مرغزار در ناحیۀ صمان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) ، موضعی است در زمین بنی اسد. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُشْ وَ)
دهی از دهستان خاروطوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود. سکنۀ آن 160 تن. آب آن از قنات کم آب. محصول آن مختصری غلات و پنبه و تنباکو و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
عرقصاء، که گیاهی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اسم حندقوقی است یابربطور است. (مخزن الادویه). رجوع به عرقصاء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نام دو جایگاه است در شعر ابوزیاد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ دَ)
تثنیۀ عقده (در حال رفع، و رعایت این قاعده درزبان فارسی نشود). عقدتین. و رجوع به عقدتین شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است از دهستان جندق بیابانک بخش خوربیابانک شهرستان نائین. سکنه 105 تن. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ قَ)
دو قبیلۀ تیم و سعد پسران قیس بن ثعلبه بن حکابه از دختر نعمان
لغت نامه دهخدا
(شَ قِ)
آسیا و ممالکی که در طرف مشرق واقع شده اند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
نام یکی از دهستانهای حومه شهرستان گلپایگان است. این دهستان در جنوب خاوری شهرستان گلپایگان واقع شده است و حدود آن به شرح زیر است: ازشمال به جلگه. از جنوب به خاک اصفهان از خاور به قم از باختر به خونسار. موقعیت طبیعی آن، واقع در جلگه است. هوای آن گرم و سالم است. این دهستان از 8 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 6494 تن است. قراء مهم آن عبارتند از رحمت آباد. خم و پیچ، ورزنه، درتجره. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ شِ)
جایی که در آن عرش ها باشد:
از قدر تو کرده زایرانت
عرشستانها بر آستانت.
درویش واله هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
تثنیۀ عرصوف. رجوع به عرصوف شود، دو چوب که در دو چوب فدان داخل نمایند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ وَ)
دو عصب است در باطن دو دست. (بحرالجواهر)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در48هزارگزی جنوب شرقی میناب و 5هزارگزی شرق راه مالرو جاسک به میناب. در جلگه واقع و گرمسیر است. دارای 300 تن سکنه است که مذهب تسنن دارند. آب آن از چاه تأمین میشود و محصولش خرما، و شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عروسان
تصویر عروسان
ویوتکان اروسان ویوکان دغدکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربستان
تصویر عربستان
دشت تازیکان تازیکستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربستان
تصویر عربستان
آرابسک
فرهنگ واژه فارسی سره