منسوب به عرف. رجوع به عرف شود. مقابل شرعی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، آنچه بر فعل متوقف باشد چون مدح و ثنا. (از تعریفات جرجانی) ، مبالغه شده، معروف، جمعشده و زیاد گشته، متجاوز، عمومی. (ناظم الاطباء)
منسوب به عرف. رجوع به عرف شود. مقابل شرعی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، آنچه بر فعل متوقف باشد چون مدح و ثنا. (از تعریفات جرجانی) ، مبالغه شده، معروف، جمعشده و زیاد گشته، متجاوز، عمومی. (ناظم الاطباء)
زنفل بن شداد عرفی. از روات حجاز و ساکن عرفه بود. وی از ابن ابی ملیکه روایت کرده است و ابوالحجاج و نصر بن طاهر از او روایت کرده اند. (از معجم البلدان). و رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب شود
زَنفَل بن شداد عرفی. از روات حجاز و ساکن عرفه بود. وی از ابن ابی مُلَیکه روایت کرده است و ابوالحجاج و نصر بن طاهر از او روایت کرده اند. (از معجم البلدان). و رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب شود
نوعی از درخت خاردار. (منتهی الارب). درختی است از عضاه که ’مغفور’ میتراود و شکوفۀ آن سفید و غلطان است. یکدانۀ آن عرفطه. (از اقرب الموارد). عض ّ و عض ّ، درخت عرفط. (از منتهی الارب). عبیبه، چیزی است شیرین بر شکل صمغ که از درخت عرفط برآید و خورده شود. (منتهی الارب)
نوعی از درخت خاردار. (منتهی الارب). درختی است از عضاه که ’مغفور’ میتراود و شکوفۀ آن سفید و غلطان است. یکدانۀ آن عرفطه. (از اقرب الموارد). عِض ّ و عُض ّ، درخت عرفط. (از منتهی الارب). عَبیبه، چیزی است شیرین بر شکل صمغ که از درخت عرفط برآید و خورده شود. (منتهی الارب)