جدول جو
جدول جو

معنی عرفطه - جستجوی لغت در جدول جو

عرفطه
(عُ فُ طَ)
یکی عرفط. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عرفط شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عرفه
تصویر عرفه
روز نهم ذی الحجه، روز قبل از عید قربان
فرهنگ فارسی عمید
ابن قیس بن عرفطه. مجهول است و بخاری گوید: حدیث او صحیح نیست. (از لسان المیزان ج 2 ص 384)
لغت نامه دهخدا
(عُ فُ)
نوعی از درخت خاردار. (منتهی الارب). درختی است از عضاه که ’مغفور’ میتراود و شکوفۀ آن سفید و غلطان است. یکدانۀ آن عرفطه. (از اقرب الموارد). عض ّ و عض ّ، درخت عرفط. (از منتهی الارب). عبیبه، چیزی است شیرین بر شکل صمغ که از درخت عرفط برآید و خورده شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ فَ)
روز نهم از ذی الحجه. گویند هذا یوم عرفه (بدون تنوین و بدون ال). (از منتهی الارب). روز نهم ذی حجه، چرا که روز استاده شدن حاجیان است در مقام عرفات. و به سکون ثانی خطا است. عوام هند که یک روز پیشتر شب برات و عیدالفطر و نهم ماه محرم را نیز عرفه گویند خطا است. (غیاث اللغات).
- یوم عرفه، روز نهم از ذی حجه. (از اقرب الموارد). مشهود، روز عرفه. وتر و وتر، روز عرفه. (منتهی الارب).
، نام جایگاهی است در مکه که آن را ’عرفات’ نیز گویند. رجوع به عرفات شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ فَ)
ابن الحارث، مکنی به ابوالحارث. صحابی است. (یادداشت مرحوم دهخدا). در تاریخ اسلام، صحابی عنوانی است که به یاران و همراهان راستین پیامبر اسلام (ص) داده می شود. این افراد در گسترش اسلام، نشر قرآن و حفظ سنت نبوی نقش بی بدیلی ایفا کردند. بسیاری از آنان در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و از اسلام دفاع کردند.
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ فَ)
نام جایگاهی است که در شعر ذی الرمه آمده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عِ فَ)
شناخت و شناختن. (منتهی الارب). شناخت و شناسائی، سؤال. (ناظم الاطباء). اسم است اعتراف بمعنی سؤال را. (منتهی الارب). اسم است از ’اعتراف’ بمعنی استخبار. (از اقرب الموارد). عرفه. رجوع به عرفه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ طَ)
اسم المره است از مصدر عفط. یک مرتبه عفط در همه معانی. (ناظم الاطباء). رجوع به عفط شود، نثیر و آب بینی میش. (از اقرب الموارد). عفط. رجوع به عفط شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
بستن و محکم گردانیدن کسی یا چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ لَ)
مخلوط کردن و آمیختن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ جَ)
ابن شریح. صحابی است. (از منتهی الارب). در دایره المعارف های اسلامی، واژه صحابی به معنای یار پیامبر آمده است، کسی که در زمان حیات پیامبر با او ملاقات کرده، ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته است. این تعریف در علم حدیث و تاریخ اسلام کاربرد بسیار زیادی دارد و تأثیر بسزایی در فهم سنت نبوی دارد. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ جَ)
یکی عرفج. (منتهی الارب). واحد عرفج. (از اقرب الموارد). رجوع به عرفج شود.
- لی العرفجه، نوعی از آرمیدن با زنان است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ شَ)
محافظ و مراقب مؤسسات خیریه از قبیل دارالایتام و دارالرضاعه و دارالعجزه و دارالمجانین. (از دزی). عرفشی. و رجوع به عرفشی شود
لغت نامه دهخدا
(عُ فُ ی ی)
نسبت است به عرفطه. و او جد طالوت بن ابی بکر بن خالد بن عرفطۀ عرفطی، حلیف و هم پیمان بنی زهره بوده است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عُ فی یَ)
مؤنث عرفی، منسوب به عرف. رجوع به عرف شود.
- تکالیف عرفیه، تحمیلات عمومی. و خراج فوق العاده. (ناظم الاطباء).
- حقیقت عرفیه، علوم متعارفی و بدیهیات.
- عرفیۀ خاصه در منطق، همان عرفیۀ عامه است مقید به قید ’لادوام’ و غیردائمی بودن به حسب ذات. و آن گاهی موجبه است مانند: هر کاتبی انگشتان وی متحرک است تا وقتی کاتب باشد، نه دائما، که ترکیب آن از موجبۀ عرفیۀ عامه (جزء اول) و سالبۀمطلقۀ عامه (مفهوم لادوام) است. و گاهی سالبه میباشد مانند: هیچ چیز از کاتب، ساکن الاصابع نیست، مادام که کاتب است، نه دائما. که جزء اول آن عرفیۀ عامۀ سالبه است و جزء دوم آن موجبۀ مطلقۀ عامه میباشد. (از تعریفات جرجانی) (کشاف اصطلاحات الفنون).
- عرفیۀ دائمه، درمنطق، قضیه ای است که محمول آن به حسب ذات و هم به حسب وصف دائم بود. (از فرهنگ علوم عقلی از اساس الاقتباس ص 149).
- عرفیۀ دائمۀ لاضروریه، در منطق، قضیه ای است که محمول در آن به حسب ذات لادائم لاضروری باشد. مانند ’کل فلک متحرک دائما، لاضروره’. (از فرهنگ علوم نقلی از اساس الاقتباس ص 145).
- عرفیۀ ضروریه، در منطق، قضیه ای است که بحسب ذات ضروری باشد. یعنی مادام که ذات آن موجود باشد. نسبت محمول بدان ضروری باشد. (از فرهنگ علوم عقلی از اساس الاقتباس ص 144).
- عرفیۀ عامه، قضیۀ موجبه ای است که حکم در آن به دوام ثبوت محمول برای موضوع باشد مادام که ذات موضوع متصف به وصف عنوانی است. (فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس). آن است که در آن به داوم ثبوت محمول برای موضوع، یا سلب آن حکم شده باشد مادام که ذات موضوع متصف به عنوان باشد. مثال ایجابی آن چون: هر کاتبی انگشتان وی متحرک است تا وقتی کاتب باشد. و مثال سلبی آن چون: هیچ چیز از کاتب، ساکن الاصابع نیست مادام که کاتب است. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به کشاف اصطلاحات النفون و دستور العلماء شود.
- عرفیۀ لادائمه، در منطق، قضیه ای است که به حسب وصف دائم بوده و به حسب ذات لادائم. (از فرهنگ علوم عقلی از اساس الاقتباس ص 145).
- عرفیۀ لاضروریه، در منطق، قضیه ای است که محمول آن در آن به حسب وصف دائم بوده و به حسب ذات لاضروری. (از فرهنگ علوم عقلی از اساس الاقتباس ص 145).
- معانی عرفیه، یا منقول عرفی، معنایی است که توسط عامۀ مردم برای لغتی، غیر از معنی لغوی آن، وضع شود
لغت نامه دهخدا
(عُفُ طَ)
مؤنث عنفط. (منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به عنفط شود، مابین دو شارب تا بینی. (از اقرب الموارد). رجوع به عنفط شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نزدیک نهادن گام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نوعی از جماع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ طَ)
میش ماده، و منه ما له عافطه و لانافطه، یعنی نه او را میش ماده و نه بز ماده است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ابن عرفطه بن ابرهه بن سنان اللیثی. (عذری نیز آمده است و این صحیح است). عمر بن شبه در اخبار مکه میگوید: او خالد بن عرفطه بن صعیربن حزان بن کاهل بن عبدبن عذره است و در خردسالی به مکه آمد و هم سوگند با بنی زهره شد. وی پسر برادر ثعبه بن صعیرالعذری وپسرعم عبدالله بن ثعلبه است. ابن منده این قول را بعید دانسته و گفته: او خزاعی است. ترمذی به اسناد صحیح حدیث او را اخراج کرده و ابوعثمان النهدی از او روایت میکند که خالد با سعد بن ابی وقاص در فتوح عراق شرکت داشت. عبدالله بن یسار و ابواسحاق السبیعی و جز ایشان نیز این روایت را دارند. (از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 94)
لغت نامه دهخدا
مونث عرفی. یا عرفیه دائمه. قضیه ایست که محمول آن بحسب ذات و هم بحسب وصف دایم بود. یا عرفیه ضروریه. قضیه ایست که بحسب ذات ضروری باشد یعنی مادام که ذات آن موجود باشد نسب محمول بدان ضروری باشد (هر ج ب دایما د است بالضروره) یا عرفیه عامه. قضیه موجبه - ایست که حکم در آن به دوام ثبوت محمول باشد مادام که ذات موضوع متصف به وصف عنوانی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرفه
تصویر عرفه
نام کوهی در نزدیکی مکه
فرهنگ لغت هوشیار
((عَ رَ فِ))
روز نهم ذی الحجه که حجاج در نزدیکی مکه توقف می کنند و بعضی از مراسم حج را به جا می آورند
فرهنگ فارسی معین