جدول جو
جدول جو

معنی عرفانی - جستجوی لغت در جدول جو

عرفانی
(عِ)
منسوب به عرفان. رجوع به عرفان شود
لغت نامه دهخدا
عرفانی
معنوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عرفان
تصویر عرفان
(دخترانه و پسرانه)
یکی از مراحل سلوک، معرفت، شناخت خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عرفانه
تصویر عرفانه
(دخترانه)
عرفان (عربی) + ه (فارسی) مرکب از عرفان (معرفت) + ه (پسوند نسبت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
ارزان بودن، کم بهایی
عطا، بخشش، پیشکش
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، شایگان، مستحقّ، مناسب، سازوار، محقوق، خورا، خورند، باب، فرزام، فراخور، اندرخور، صالح، شایان، بابت
منسوب به ارزان
فقیر، درویش برای مثال به ارزانیان بخش هرچت هواست / که گنج تو ارزانیان را سزاست (فردوسی - ۶/۲۶۰)، چو بخشی به ارزانیان بخش چیز / که ایدر نمانی تو بسیار نیز (فردوسی - ۴/۳۳۷)
ارزانی داشتن (کردن): پیشکش کردن چیزی به کسی، عطا کردن، بذل کردن، بخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زعفرانی
تصویر زعفرانی
رنگی شبیه رنگ زعفران، زرد، به رنگ زعفران، دارای زعفران مثلاً کباب زعفرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرفان
تصویر عرفان
شناختن، در تصوف شناختن حق تعالی از راه ریاضت و تهذیب نفس
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
شناختن و دانستن بعد از نادانی. (از منتهی الارب) ، درک کردن به یکی از حواس خمسه، اقرار کردن به گناه، پاداش دادن کسی را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عرفان. معرفه. عرفه. رجوع به عرفان شود
لغت نامه دهخدا
(عِ رِفْ فا)
گویند جایگاهی است به عینه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عِ رِفْ فا / عُ رُفْ فا)
جندب کلان و بزرگ مانند ملخ. و آن جز در گیاه ’رمث’ و ’عنظوان’ یافت نشود. ویا کرمکی است که در رمل و شنهای ’عالج’ یا ’دهناء’ موجود میباشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
معلی بن عرفان. تبع تابعی است. (منتهی الارب). از نظر تاریخی، تابعی کسی است که واسطه میان صحابی و نسل های بعد از اسلام است. این افراد نقش واسطه ای در نقل و انتقال معارف اسلامی دارند. تابعی بودن، یکی از درجات افتخار در علم رجال است و به فرد اعتبار خاصی می بخشد. احادیثی که از طریق تابعین نقل شده اند، بخش بزرگی از سنت اسلامی را تشکیل می دهند.
نام زنی سرودگوی که در این فن ید طولی داشت. (منتهی الارب). یکی از مغنیه ها و آوازه خوانهای عصر عباسی، و معاصر عریب المأمونیه بوده است. (از اعلام النساء از الاغانی)
نام صاحب آن راعی و چوپان که در حق صاحب خود چنین گفته است:
کفانی عرفان لکری و کفیته
کلوء النجوم و النعاس معانقه.
(از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُرْ نی ی)
نسبت است به عروان، و آن از انساب کنده باشد. و او عروان بن جشم بن عبدشمس وائل بن الغوث است. و نیز عروان بن کنانه بن خزیمد کنیز بره دختر هراست. و برخی آن را غزوان بن کنانه، باغین معجم وزاء خوانده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ تی ی)
منسوب است به عرفات. (از انساب سمعانی). و رجوع به عرفات و عرفی شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
منسوب به عقفان و آن جایگاهی است در حجاز. حزیمه بن سحوۀ عقفانی محدث، از بنی سامه بن لؤی بدین نسبت شهرت دارد. و نیز آن را منسوب به عقفان بن سویدبن خالد بن اسامه بن عنبر که بطنی از یربوع هستند و در کوفه فرود آمدند، دانسته اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عُرْ)
برهنگی و بی پوشاکی. (ناظم الاطباء). لختی و برهنگی. (فرهنگ فارسی معین). تجرد:
عریان همه خلق و از بسی سختی
کس را نبود خبر ز عریانی.
ناصرخسرو.
احرام که گیری چو قدح گیر که دارد
عریانی بیرون و درون لعل قبائی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترخانی
تصویر ترخانی
ترکی بیستگانی (مستمری)، بر کشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربانی
تصویر دربانی
شغل ومنصب دربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارفانی
تصویر دارفانی
ناپایدار، دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زروانی
تصویر زروانی
منسوب به زروان پیرو آیین زروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعفرانی
تصویر زعفرانی
نجوانی کرکمی منسوب به زعفران، برنگ زعفران: زعفری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرفشانی
تصویر زرفشانی
عمل زر افشان زر پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرفینی
تصویر زرفینی
کرمهای حلقوی
فرهنگ لغت هوشیار
ارزنده، درخور یق سزاوار مستحق، درویش بی نوا نادر، صالح (مقابل طالح) سزا (مقابل ناسزا) اهل، پیشکش، کم بهایی کم قیمتی مقابل گرانی، آسانی سهولت، فراخی فراوانی. یا سال ارزانی. سالی که زندگی فراخ و خواربار و کا کم بها و فراوانست، دستوری اجازه اذن رخصت
فرهنگ لغت هوشیار
آخشیجی بنیادی منسوب به ارکان آنچه مربوط و پیوسته به چهار ارکان (باد و خاک و آب و آتش) است، جمع ارکانیان. جسمانیان اهل دنیا، ناقصانی که هنوز به حد کمال نرسیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرفان
تصویر عرفان
شناختن و دانستن بعد از نادانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریانی
تصویر عریانی
برهنگی لوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرفان
تصویر عرفان
((عِ))
شناختن، خداشناسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
ارزنده، درخور، لایق، پیشکش، کم بهایی، کم قیمتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارفاقی
تصویر ارفاقی
سودار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زرفینی
تصویر زرفینی
آنلید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرمانی
تصویر آرمانی
ایده آل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصوف، الهیات، حکمت، شناخت، علم، معرفت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برهنگی، عوری، لختی
متضاد: پوشیدگی، مستوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
Inexpensiveness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
Curative, Remedial, Therapeutic
دیکشنری فارسی به انگلیسی