زن صاحب جمال شوی دوست، یا زن نافرمان، یا عاشق شوی، یا به ستم دوست دارنده شوی را و آشکارکننده آن، یا زن رخسار خنده. (منتهی الارب). زنی که شوهرش او را دوست دارد، و زنی خنده رو، و زنی که او شوهر خود را دوست دارد. (آنندراج). زن شوی دوست. (دهار). شوهردوست. (نصاب). زن دوست دارنده زوج خود را، و گویند زن عاصی، و گویند زن ضحاکه و بسیارخنده. گویند: خیرالنساء اللعوب العروب. (از اقرب الموارد). ج، عرب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
زن صاحب جمال شوی دوست، یا زن نافرمان، یا عاشق شوی، یا به ستم دوست دارنده شوی را و آشکارکننده آن، یا زن رخسار خنده. (منتهی الارب). زنی که شوهرش او را دوست دارد، و زنی خنده رو، و زنی که او شوهر خود را دوست دارد. (آنندراج). زن شوی دوست. (دهار). شوهردوست. (نصاب). زن دوست دارنده زوج خود را، و گویند زن عاصی، و گویند زن ضحاکه و بسیارخنده. گویند: خیرالنساء اللعوب العروب. (از اقرب الموارد). ج، عُرُب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
اسب تازی گرامی نژاد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). و همچنین است در شتر، نوع خوب از گاو. (از اقرب الموارد). صاحب صبح الاعشی آرد: عراب یکی از انواع اسب و از بهترین نوع آن است و بالاترین قیمت ها را دارد و آن را برای انجام سبق و لحاق خواهند. پادشاهان به این گونه مراکب اهمیت میدادند و آنها را به بهای گرانی خریداری میکردند و از وسائل مهم جنگهابه حساب می آوردند. اینگونه اسبها در بلاد عرب مانند حجاز و نجد و یمن و عراق و شام و مصر یافت میشود. (از صبح الاعشی ج 2 ص 17). شتران عربی گرامی نژاد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). خیل عراب، ای کرائم سالمه عن الهجنه. واحد آن عربی است. در صحاح است که ’الابل العراب و الخیل العراب خلاف البخاتی و البراذین’
اسب تازی گرامی نژاد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). و همچنین است در شتر، نوع خوب از گاو. (از اقرب الموارد). صاحب صبح الاعشی آرد: عراب یکی از انواع اسب و از بهترین نوع آن است و بالاترین قیمت ها را دارد و آن را برای انجام سبق و لحاق خواهند. پادشاهان به این گونه مراکب اهمیت میدادند و آنها را به بهای گرانی خریداری میکردند و از وسائل مهم جنگهابه حساب می آوردند. اینگونه اسبها در بلاد عرب مانند حجاز و نجد و یمن و عراق و شام و مصر یافت میشود. (از صبح الاعشی ج 2 ص 17). شتران عربی گرامی نژاد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). خیل عراب، ای کرائم سالمه عن الهجنه. واحد آن عربی است. در صحاح است که ’الابل العراب و الخیل العراب خلاف البخاتی و البراذین’
سازندۀ غلاف پستان گوسفند. (منتهی الارب) ، نزد نصاری کفیل مورد اعتماد را گویند. و کفیله را عرابه گویند. (از اقرب الموارد) ، عامل العرابات، آنکه عرّابه سازد. این کلمه سریانی است. (از اقرب الموارد)
سازندۀ غلاف پستان گوسفند. (منتهی الارب) ، نزد نصاری کفیل مورد اعتماد را گویند. و کفیله را عرابه گویند. (از اقرب الموارد) ، عامل العرابات، آنکه عرّابه سازد. این کلمه سریانی است. (از اقرب الموارد)
بار درختی است که از پوست آن رسن سازند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). حمل الحزم و هو شجر یفتل من لحائه الحبال. (اقرب الموارد) ، بانگ اشترمرغ. (مهذب الاسماء)
بار درختی است که از پوست آن رسن سازند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). حمل الحزم و هو شجر یفتل من لحائه الحبال. (اقرب الموارد) ، بانگ اشترمرغ. (مهذب الاسماء)
نام نیای ضحاک بن عبدالرحمان است که تابعی بود. (از منتهی الارب). در تاریخ اسلام، تابعی به کسانی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر اسلام (ص) علم و دین را دریافت کرده اند. این افراد نقش بسیار مهمی در حفظ و انتقال سنت نبوی داشته اند و به دلیل نزدیکی به صحابه، دارای اعتبار و ارزش علمی بالایی در علوم اسلامی، به ویژه حدیث، فقه و تفسیر هستند. بسیاری از مکاتب فکری اولیه جهان اسلام بر اساس تعلیمات همین تابعین بنا شده اند.
نام نیای ضحاک بن عبدالرحمان است که تابعی بود. (از منتهی الارب). در تاریخ اسلام، تابعی به کسانی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر اسلام (ص) علم و دین را دریافت کرده اند. این افراد نقش بسیار مهمی در حفظ و انتقال سنت نبوی داشته اند و به دلیل نزدیکی به صحابه، دارای اعتبار و ارزش علمی بالایی در علوم اسلامی، به ویژه حدیث، فقه و تفسیر هستند. بسیاری از مکاتب فکری اولیه جهان اسلام بر اساس تعلیمات همین تابعین بنا شده اند.
ابن زهیر بن أبین (یا أیمن) بن الهمیسع، از حمیر، از قحطانیه. جدی است جاهلی. و قبایل صنهاجه و جناده و زناته، که از قبایل مشهور مغرب هستند از نسل او میباشند. (از الاعلام زرکلی از طرفهالاصحاب و نهایه الارب) ابن زید بن کهلان، از قحطانیه. جدی است جاهلی. و لخم و جذام و کنده و عامله و طی ٔ و اشعریون و مذحج و مره از نسل او باشند. (از الاعلام زرکلی از ابن خلدون و الاکلیل و طرفهالاصحاب و نهایهالارب) ابن جشم بن حاشد، از بنی همدان، از قحطان. جدی جاهلی و یمانی بود. فرزندان او بطن هایی را تشکیل داده اند که ازجملۀ آنها حجور بن اسلم بن عریب میباشد. (از الاعلام زرکلی از الاکلیل ج 10 ص 97) ابن حیدان (یا حدان) بن عمرو، از قضاعه، از قحطانیه. جدی است جاهلی. (از الاعلام زرکلی از النویری و السبائک و نهایهالارب و جمهرهالانساب)
ابن زهیر بن أبین (یا أیمن) بن الهمیسع، از حمیر، از قحطانیه. جدی است جاهلی. و قبایل صنهاجه و جناده و زناته، که از قبایل مشهور مغرب هستند از نسل او میباشند. (از الاعلام زرکلی از طرفهالاصحاب و نهایه الارب) ابن زید بن کهلان، از قحطانیه. جدی است جاهلی. و لخم و جذام و کنده و عامله و طی ٔ و اشعریون و مذحج و مره از نسل او باشند. (از الاعلام زرکلی از ابن خلدون و الاکلیل و طرفهالاصحاب و نهایهالارب) ابن جشم بن حاشد، از بنی همدان، از قحطان. جدی جاهلی و یمانی بود. فرزندان او بطن هایی را تشکیل داده اند که ازجملۀ آنها حجور بن اسلم بن عریب میباشد. (از الاعلام زرکلی از الاکلیل ج 10 ص 97) ابن حیدان (یا حدان) بن عمرو، از قضاعه، از قحطانیه. جدی است جاهلی. (از الاعلام زرکلی از النویری و السبائک و نهایهالارب و جمهرهالانساب)
نعت فاعلی است مصدر ارطاب را. رجوع به ارطاب شود، تر و نمدار. (ناظم الاطباء) ، آبدار، خرمای تازه، خرمابن که دارای خرمای تازه باشد. (ناظم الاطباء). نخلی که موقع ’رطب’ آن فرارسیده باشد. (از اقرب الموارد) ، مرغزاری که در آن گیاه سبز بسیار و فراوان باشد. (ناظم الاطباء)
نعت فاعلی است مصدر ارطاب را. رجوع به ارطاب شود، تر و نمدار. (ناظم الاطباء) ، آبدار، خرمای تازه، خرمابن که دارای خرمای تازه باشد. (ناظم الاطباء). نخلی که موقع ’رطب’ آن فرارسیده باشد. (از اقرب الموارد) ، مرغزاری که در آن گیاه سبز بسیار و فراوان باشد. (ناظم الاطباء)
نعت فاعلی از مصدر ترطیب. رجوع به ترطیب شود، ترکننده. (آنندراج). کسی یا چیزی که تر می کند. (ناظم الاطباء)، در اصطلاح قدیم داروئی مرطب، ترکننده. تری دهنده. تری آرنده. رطوبت بخش. رطوبت زاینده. مقابل مجفف.ج، مرطبات: و نقوع او (یعنی تر نهادن و خیساندن آلو) مرطب معده است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
نعت فاعلی از مصدر ترطیب. رجوع به ترطیب شود، ترکننده. (آنندراج). کسی یا چیزی که تر می کند. (ناظم الاطباء)، در اصطلاح قدیم داروئی مرطب، ترکننده. تری دهنده. تری آرنده. رطوبت بخش. رطوبت زاینده. مقابل مجفف.ج، مرطبات: و نقوع او (یعنی تر نهادن و خیساندن آلو) مرطب معده است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
سختی. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد). داهیه و بلا و سختی. (ناظم الاطباء) ، لجۀ دریا، یا آب ساکن میان دو موج. (منتهی الارب). لجۀ دریا، و یا جای مطمئن از دریا که میان دو موج باشد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، نام درختی است. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
سختی. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد). داهیه و بلا و سختی. (ناظم الاطباء) ، لجۀ دریا، یا آب ساکن میان دو موج. (منتهی الارب). لجۀ دریا، و یا جای مطمئن از دریا که میان دو موج باشد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، نام درختی است. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
رود یا طنبور یا طبل یا طبل حبشی. (منتهی الارب) عود، که از ملاهی است. و گویند طنبور. و گویند طبل. و گویند طبل حبشه. (از اقرب الموارد). کوبه. طبلک. (السامی). و آنرا معرب از فارسی دانند. (از المعرب جوالیقی)
رود یا طنبور یا طبل یا طبل حبشی. (منتهی الارب) عود، که از ملاهی است. و گویند طنبور. و گویند طبل. و گویند طبل حبشه. (از اقرب الموارد). کوبه. طبلک. (السامی). و آنرا معرب از فارسی دانند. (از المعرب جوالیقی)
پستان کلان فروهشته. طرطبی واحدآن است، در قول شخصی که ثدی را مؤنث گوید. (منتهی الارب) (آنندراج). به عربی پستان طویل را گویند. (فهرست مخزن الادویه) ، زن بزرگ پستان: یقال امراءه طرطبی، شرم مرد، در وقت فسوس گویند: دهدرّین و طرطبّین . (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به دهدرّین شود
پستان کلان فروهشته. طُرطُبی واحدآن است، در قول شخصی که ثَدی را مؤنث گوید. (منتهی الارب) (آنندراج). به عربی پستان طویل را گویند. (فهرست مخزن الادویه) ، زن بزرگ پستان: یقال اِمراءه طُرطُبی، شرم مرد، در وقت فسوس گویند: دُهْدُرَّیْن ِ و طُرْطُبَّیْن ِ. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به دُهْدُرَّیْن شود