جدول جو
جدول جو

معنی عرضنی - جستجوی لغت در جدول جو

عرضنی
(عَرَ نا)
سرکشی. و گویند هو یمشی العرضنی، یعنی در رفتار آن سرکشی و اعتراض است از نشاط. (منتهی الارب) (آنندراج). سرکشی در راه رفتن از چابکی. (ازاقرب الموارد) ، نظر الیه عرضنی، یعنی نگریست بدنبال چشم. (منتهی الارب). و در تصغیر آن عریضن گویند با اثبات نون چون ملحق است، و به حذف یاء چون غیرملحق است. (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ رَ)
منسوب به عرین بن ابی جابر بن زهیر بن جناب بن هبل بن عبدالله بن کنانه بن بکر بن عوف بن عذره، که بطنی است از قضاعه، از عذره، منسوب به عرین بن ثعلبه بن یربوع، که بطنی است از تمیم. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ ضی ی)
منسوب به عرض.رجوع به عرض شود، در اصطلاح منطق، عارضی. مقابل جوهری. مقابل ذاتی. مقابل غریزی. مقابل طبیعی. کلی یا ذاتی بود یا عرضی، نه بر اطلاق، بل به اضافت با موضوعی که فرض کنند، و ممکن باشد که یک کلی به اضافت با موضوعی ذاتی بود و به واضافت با موضوعی دیگر عرضی، مانند ضاحک که به اضافت با انسان عرضی است و به اضافت به این ضاحک ذاتی. (از فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس ص 21). عرضی اخص از عرض است، زیرا بیاض مثلاً عرض است و حال آنکه عرضی نیست. و ابیض عرض و عرضی است چنانکه شیخ الرئیس گوید. عرض مقابل جوهر است و غیر از عرضی است که مقابل ذاتی است. وجود اعراض غیر از موضوعات است و متأخر از آنها است. و عرضیت از صفات عقلیه است. (فرهنگ علوم عقلی، به نقل از دستورالعلماء و مجموعۀ دوم مصنفات باباافضل) : و فیه رطوبه عرضیه (فی الحماض) . (مفردات ابن البیطار).
- مقولات عرضی، نه مقوله اند در عرض. رجوع به عرض شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ضا)
نوعی از جامه. (منتهی الارب). یکی نوع جامه. (ناظم الاطباء) ، بعضی مرافق سرای و خانه. (لغت عراقی است). (منتهی الارب). آن چیز که در خانه موجب آسایش باشد مانند آبریز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ ضی ی)
منسوب به عرض. افقی. مقابل طولی. رجوع به عرض شود، عرضه داشت و تذکار و اظهار عاجزانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
نسبت است به عرض، که آن شهر کوچکی است در صحرا بین فرات و دمشق، از اعمال حلب. و چند تن از دانشمندان بدانجا منسوبند که از آن جمله است ابوالحارث عبدالوهاب بن ضحاک عرضی. (از اللباب فی تهذیب الانساب). و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(عُ ضی ی)
آنکه بر زین نشستن و ثبات نتواند. (منتهی الارب). کسی که بر روی زین سست نشسته باشد. (ناظم الاطباء). کسی که بر زین، محکم ننشیند. (از اقرب الموارد) ، شتر که در رفتار سرکشی کند، بدان جهت که ریاضتش کامل نشده. گویند بعیر عرضی، یعنی صعب و سخت. (از منتهی الارب). سرکش و گردنکش. (ناظم الاطباء). شتر که در راه رفتن خود خم شود، بدان جهت که تربیتش هنوز کامل نشده است. (از اقرب الموارد) ، شتری که به یک طرف تکیه کرده باشد بواسطۀ شکستگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ رِضْ ضا)
شادمانی. (منتهی الارب). نوعی راه رفتن با میل و عدول. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
حسن بن عبدالله عرنی. محدث بود و از ابن عباس روایت کرده است. و سلمه بن سهیل و حکم بن عتیبه از او روایت کرده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب). محدثان در تاریخ اسلام، نه تنها ناقلان احادیث بلکه حافظان امانت علمی امت اسلامی بودند. آنان در دوران اختلاط احادیث صحیح و جعلی، با تکیه بر معیارهای علمی، به پالایش روایات پرداختند و با دسته بندی آن ها، منابع معتبر را متمایز ساختند. علم رجال و طبقات راویان به همت همین محدثان شکل گرفت و معیارهای دقیق علمی برای نقل روایت تدوین شد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
تاوری فتادی، گناه کوچک بخشودنی در دین ترسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
((عَ رَ))
منسوب به عرض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
مستعرضٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
Cross, Transversely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
croisé, transversalement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
cruzado, transversalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
ขวาง , ตามขวาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
крестный , поперечно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
gekreuzt, quer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
перехресний , поперечно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
عبوری , عرضی طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
অতিক্রমী , আড়াআড়ি ভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
mseto, kwa njia ya mlalo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
cruzado, transversalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
çapraz, çapraz bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
交差の , 横断的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
横的 , 横向地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
חוצה , באופן רוחבי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
krzyżowy, poprzecznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
salib, secara melintang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
पार , अनुप्रस्थ रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
gekruist, dwars
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
incrociato, trasversalmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
교차의 , 횡적으로
دیکشنری فارسی به کره ای