جمع واژۀ عریف. (منتهی الارب). رجوع به عریف شود، جمع واژۀ عارف. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ عارف، چنانکه علماء و شعراء جمع عالم و شاعر باشد. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). در تداول فارسی معمولاً جمع ’عارف’تلقی شود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عارف شود
جَمعِ واژۀ عَریف. (منتهی الارب). رجوع به عریف شود، جَمعِ واژۀ عارف. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ عارف، چنانکه علماء و شعراء جمع عالم و شاعر باشد. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). در تداول فارسی معمولاً جمع ’عارف’تلقی شود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عارف شود
درشت و خشک گردیدن نبات و سطبر شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سخت خشک شدن. (تاج المصادر بیهقی). عسی ̍. (اقرب الموارد). و رجوع به عسی ̍ شود، نیک تاریک گشتن شب. (از منتهی الارب). سخت شدن تاریکی شب. (از اقرب الموارد)، بزرگ سال گردیدن و مسن شدن. (از اقرب الموارد). عسو (ع س و / ع س وو) . رجوع به عسو شود
درشت و خشک گردیدن نبات و سطبر شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سخت خشک شدن. (تاج المصادر بیهقی). عَسی ̍. (اقرب الموارد). و رجوع به عَسی ̍ شود، نیک تاریک گشتن شب. (از منتهی الارب). سخت شدن تاریکی شب. (از اقرب الموارد)، بزرگ سال گردیدن و مسن شدن. (از اقرب الموارد). عسو (ع َ س ْوْ / ع ُ س ُوو) . رجوع به عسو شود
مؤنث أعرم. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). یعنی سیاه و سپید آمیخته. (ناظم الاطباء). ج، عرم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مار که خجکهای سیاه و سپید داشته باشد. (منتهی الارب). مار رقشاء. (از اقرب الموارد)
مؤنث أعرم. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). یعنی سیاه و سپید آمیخته. (ناظم الاطباء). ج، عُرم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مار که خجکهای سیاه و سپید داشته باشد. (منتهی الارب). مار رقشاء. (از اقرب الموارد)
سردی تب و فسرۀ آن در اول لرزه. (منتهی الارب). سردی تب و لرزی که در اول بروز آن پیدا می شود. (ناظم الاطباء). سرمای تب و ابتدای آن از آغاز بروز آن، و گویند آن سرما و لرزشی است که به مریض و غیر مریض دست می دهد. (از اقرب الموارد) ، حس شیر بیشه. (منتهی الارب). عرواء الاسد، حس اسد. (از اقرب الموارد). آواز نرم شیر. (از شرح قاموس) ، مابین زرد شدن آفتاب تا شب هر گاه باد سرد وزد. (منتهی الارب). مابین زردی آفتاب تا شب، آنگاه که باد سرد بوزد. (از اقرب الموارد)
سردی تب و فسرۀ آن در اول لرزه. (منتهی الارب). سردی تب و لرزی که در اول بروز آن پیدا می شود. (ناظم الاطباء). سرمای تب و ابتدای آن از آغاز بروز آن، و گویند آن سرما و لرزشی است که به مریض و غیر مریض دست می دهد. (از اقرب الموارد) ، حس شیر بیشه. (منتهی الارب). عرواء الاسد، حس اسد. (از اقرب الموارد). آواز نرم شیر. (از شرح قاموس) ، مابین زرد شدن آفتاب تا شب هر گاه باد سرد وزد. (منتهی الارب). مابین زردی آفتاب تا شب، آنگاه که باد سرد بوزد. (از اقرب الموارد)
جای و میدان که در آن چیزی پوشیده نشود. (منتهی الارب) (از آنندراج) ، جای فراخ و وسیع که از چیزی پوشیده نباشد. (ناظم الاطباء) ، گشادگی بی حجاب. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اعریه، جای خالی، روی زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) ، زمین بی نبات. (ترجمان القرآن جرجانی) ، صحراء بی درخت و گیاه که بهیچ چیز در آن نبات نتوان برد. (غیاث) ، باصطلاح شطرنج بازان مهره ای است که میان شاه خود و رخ حریف حائل سازند برای حفاظت شاه. (آنندراج)
جای و میدان که در آن چیزی پوشیده نشود. (منتهی الارب) (از آنندراج) ، جای فراخ و وسیع که از چیزی پوشیده نباشد. (ناظم الاطباء) ، گشادگی بی حجاب. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اَعریه، جای خالی، روی زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) ، زمین بی نبات. (ترجمان القرآن جرجانی) ، صحراء بی درخت و گیاه که بهیچ چیز در آن نبات نتوان برد. (غیاث) ، باصطلاح شطرنج بازان مهره ای است که میان شاه خود و رخ حریف حائل سازند برای حفاظت شاه. (آنندراج)