جدول جو
جدول جو

معنی عرجود - جستجوی لغت در جدول جو

عرجود
(عُ)
شاخ کژ نخل. (منتهی الارب) (آنندراج). عرجدّ. (اقرب الموارد) ، آنچه از انگور مانند اژخ برآید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اول آنچه از انگور برآید مانند اژخ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرجود
تصویر فرجود
(پسرانه)
معجزه، اعجاز
فرهنگ نامهای ایرانی
(فَ)
معجزه و اعجاز و اعجازخلاف عادتی است که از انبیا و کراماتی که از اولیا به ظهور میرسد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
چوب خوشۀ خرما. (دهار) (مهذب الاسماء). ج، عراجین. (مهذب الاسماء) ، خوشه. خوشۀ خرما یا خوشۀ خرما که خشک و کج گردد، یابن آن. یا چوب خوشۀ خرما. (منتهی الارب) ، شاخ خشک شده:
گر در آبی نخل یا عرجون نمود
جز ز عکس نخلۀ بیرون نبود.
مولوی.
، بن خوشۀخرما. (زمخشری). شکاوه. (یادداشت مؤلف). انگون. انگول. (یادداشت مؤلف) ، چوب خوشۀ خرما که بشکل داس خمیده میباشد. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، چوب خوشۀ انگور، درخت کژ شده. (منتهی الارب) : و القمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم. (قرآن 39/36).
ور ز نور آفتابش بهره گیرد خاطرات
پیش روشن خاطرت مر ماه را عرجون کنی.
ناصرخسرو.
رنگ بربسته ترا گلگون نکرد
شاخ بربسته فن عرجون نکرد.
مولوی.
، شاخهای بریده از درخت کژ شده. (از منتهی الارب). ج، عراجین، گیاهی است شبیه به سماروغ سپید، یا نوعی از سماروغ. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
شترمادۀ درشت استواراندام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ جَ)
گروه. (منتهی الارب) (آنندراج). گروه و جماعت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
شترمادۀ درشت تندار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ جُدد)
عرجد. عرجود. (اقرب الموارد). رجوع به عرجد شود
لغت نامه دهخدا
(عُ جُ)
عرجد. شاخ کج نخل. (منتهی الارب). عرجون نخل. عرجدّ. عرجود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ جَدد)
عرجد. شاخ کج خرمابن. عرجون. (ناظم الاطباء). رجوع به عرجون شود
لغت نامه دهخدا
(عُ جَ)
شاخ کج نخل. عرجد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَتْءْ)
روئیدن و بلند گردیدن گیاه و دندان. (ازمنتهی الارب). برآمدن نبات و دندان. (تاج المصادر بیهقی). عردالناب، همه ناب خارج شد و سخت گردید، و چنین است عردالنبات. و گویند آن بمعنی خارج شدن از نرمی و سخت شدن است. (از اقرب الموارد) ، پدید آمدن نبات. (المصادر زوزنی). عردت الشجره، درخت پدید آمد. (از اقرب الموارد) ، دور انداختن. (از منتهی الارب). عرد الحجر، سنگ را به دور افکند. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
شاخه کج از کویک و رز سماروغ سپید، داسی خمیده کج چوب خوشه خرما که به شکل داس خمیده میان باشد و خشک و کج گردد، درخت کج شده، شاخه بریده از درخت کج شده جمع عراجین. چوب خوشه خرما که به شکل داس خمیده میان باشد و خشک و کج گردد، درخت کج شده، شاخه بریده از درخت کج شده جمع عراجین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرود
تصویر عرود
روییدن، بالیدن، دورانداختن سنگ را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرجون
تصویر عرجون
((عُ))
چوب خوشه خرما، بیخ خوشه خرما که خمیده و کج است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرجود
تصویر فرجود
معجزه
فرهنگ واژه فارسی سره