جدول جو
جدول جو

معنی عرتون - جستجوی لغت در جدول جو

عرتون
(عَ رَ)
گیاهی است که بدان پوست پیرایند. (ناظم الاطباء). عرتن. رجوع به عرتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نباتی است که برگ آن شبیه به برگ شقایق النعمان است و شکافته و طولانی. و بیخ آن مستدیر و آن را میخورند. و صنف دیگر نیز می شود و شاخه های آن باریک و برگ آن شبیه به برگ ملوخیاء، و در اطراف شاخه های آن چیزی برآمده شبیه به سر مرغی و منقار آن. و این در طب غیر ممد و بلکه در صناعت دیگر است. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ تَ)
عرتن. رجوع به عرتن شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ تُ)
عرتن. رجوع به عرتن شود
لغت نامه دهخدا
(عُ تَ)
عرتن. رجوع به عرتن شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
توانا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ستور کفیده و موی رفته دست و پا. و اسب ’عرون’زده. (منتهی الارب). ستور کفیده دست و پای و موی رفته. اسب ’عرنه’زده. (ناظم الاطباء). دابه که به بیماری ’عران’ دچار شده باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به عرن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی جزو دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. سکنۀ آن 600 تن و آب آن از چشمه تأمین می شود و محصول آنجا غلات و بنشن و گردو و عسل و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. ساکنین از طایفۀ مراغه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام قریه ای است از قرای لبنان و عده ای بدان منسوبند. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ)
جمع واژۀ عرک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عرک شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
چوب خوشۀ خرما. (دهار) (مهذب الاسماء). ج، عراجین. (مهذب الاسماء) ، خوشه. خوشۀ خرما یا خوشۀ خرما که خشک و کج گردد، یابن آن. یا چوب خوشۀ خرما. (منتهی الارب) ، شاخ خشک شده:
گر در آبی نخل یا عرجون نمود
جز ز عکس نخلۀ بیرون نبود.
مولوی.
، بن خوشۀخرما. (زمخشری). شکاوه. (یادداشت مؤلف). انگون. انگول. (یادداشت مؤلف) ، چوب خوشۀ خرما که بشکل داس خمیده میباشد. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، چوب خوشۀ انگور، درخت کژ شده. (منتهی الارب) : و القمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم. (قرآن 39/36).
ور ز نور آفتابش بهره گیرد خاطرات
پیش روشن خاطرت مر ماه را عرجون کنی.
ناصرخسرو.
رنگ بربسته ترا گلگون نکرد
شاخ بربسته فن عرجون نکرد.
مولوی.
، شاخهای بریده از درخت کژ شده. (از منتهی الارب). ج، عراجین، گیاهی است شبیه به سماروغ سپید، یا نوعی از سماروغ. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
ربون. عربون. عربان. (منتهی الارب). بیعانه. ربون. رجوع به ربون و زبون شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
گیاهی است، یا آن سماروغ سپید است. (منتهی الارب). سماروغ سپید یا گیاهی دیگر. (ناظم الاطباء). فطر است. (مخزن الادویه). فطر (ف / ف ) که نوعی است از قارچ و سماروغ. (از اقرب الموارد). ج، عراهین. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
طرخون. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 165). ظاهراً مصحف ’طرخون’ است
لغت نامه دهخدا
(عَ تَ)
عرتن. عرتن. (منتهی الارب). گیاهی است که بدان دباغت کننداصل آن عرنتن و عرنتن بوده است و حرف تاء کلمه سه حرکت گرفته و نون آن حذف شده و به حال خود مانده است. (منتهی الارب) (آنندراج). عرتون. (منتهی الارب). درختی است که بدان دباغت کنند. (از اقرب الموارد).
- ادیم معرتن، پوست پیراسته به گیاه عرتن که به عرتن دباغت شده باشدو آنرا معرتن گویند و عامل آنرا معرتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قسمت مرکزی اتم که با نوترون تشکیل هسته را می دهد مثلا اتم ئیدرژن معمولی شامل یک هسته است که تنها از یک پرتون تشکیل یافته است. وزن آن در حدود 1846، 1845 وزن اتم ئیدرژن را تشکیل میدهد و چون بیشتر وزن اتم ئیدرژن مربوط باین قسمت است می توانیم بگوییم که یک پرتون در حدود یک واحد اتمی وزن دارد با وجود اینکه پرتون این قدر سنگین تر از الکترون (باندازه 1846، 1 وزن سبکترین اتمهای ئیدرژن معمولی) میباشد حجم آن فقط 5، 2 حجم الکترون را دارد. پرتون مقدار بسیار کمی الکتریسیته مثبت دارد که از حیث مقدار با الکتریسیته الکترونها برابر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرتن
تصویر عرتن
گزک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرهون
تصویر عرهون
ژوبلک غارچ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربون
تصویر عربون
پارسی تازی گشته آرمون ربون پیشمزد پیش پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
شاخه کج از کویک و رز سماروغ سپید، داسی خمیده کج چوب خوشه خرما که به شکل داس خمیده میان باشد و خشک و کج گردد، درخت کج شده، شاخه بریده از درخت کج شده جمع عراجین. چوب خوشه خرما که به شکل داس خمیده میان باشد و خشک و کج گردد، درخت کج شده، شاخه بریده از درخت کج شده جمع عراجین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرجون
تصویر عرجون
((عُ))
چوب خوشه خرما، بیخ خوشه خرما که خمیده و کج است
فرهنگ فارسی معین