جدول جو
جدول جو

معنی عربسوس - جستجوی لغت در جدول جو

عربسوس
(عَ رَ)
شهری است سرحدی، بنزدیک مصیصه، سیف الدوله بن حمدان به غزو آنجا شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرفسوس
تصویر پرفسوس
پر حیله، پر مکر و فریب، پر حسرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربوس
تصویر قربوس
کوهۀ زین، برآمدگی جلو و عقب زین، زین کوهه
فرهنگ فارسی عمید
(کَ بَ)
کربس. کرباسو. (آنندراج) (ناظم الاطباء). چلپاسه. (از ناظم الاطباء). کرپاسو. کرباسک. کرپاسه. کرپاشه. کربایس. کربس. کربش. کرفش. رجوع به کرباسو، کربس، چلپاسه و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ نَ)
قضاء طرسوس، شهرستانی است در سوریه (ساخلو لاذقیه) ، مرکز آن طرسوس است و 30676 تن سکنه دارد، بر ساحل است و جزیره ارواد مقابل آن واقع است. عباده بن صامت آن را بسال 638 میلادی فتح کرده است، سپس صلیبیان آن را بسال 1099 میلادی تصرف کرده و کلیسای سلطنتی که هم اکنون نیز باقی است در آن بنیان نهاده اند. (اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / طَ)
شهری است مر مسلمانان را که بسیار ارزانی و فراخ سالی دارد، در دست ارامنه بود، باز در دست مسلمانان افتاد. (منتهی الارب) (آنندراج). نام شهری به ساحل بحرالشام، واقع در جنوب شرقی آسیهالصغری، نزدیک مرسین. شهری از ترکیه بر ساحل سیحون به مغرب اذنه و این موطن قدیس بلس حواری است، دارای 22 هزار سکنه.
شهری است (به شام) بزرگ و آبادان و بانعمت، گرد وی دو باره است از سنگ و مردمان جنگی دلاور. (حدود العالم). یاقوت از صاحب الزیج نقل کرده گوید: طول طرسوس 58 درجه و نیم، و عرض آن 36 درجه و ربع است. از اقلیم چهارم است. این شهر بنام طرسوس بن الروم بن الیفزبن سام بن نوح علیه السلام نامیده شده، برخی گفته اند بانی این شهر سلیمان نامی از خدام هارون الرشید بوده و آن را بسال یکصد و نود و اند هجری قمری بنا کرده است، و این گفتار احمد بن محمد الهمدانی است. (ابن الفقیه). طرسوس از ثغور شام و بین انطاکیه و حلب و بلادالروم واقع است. احمد بن الطیب السرخسی گوید: از مصیصه به آهنگ عراق کوچ کردیم، نخست بسوی اذنه، و از اذنه به طرسوس که شش فرسنگ بود روان شدیم، بین راه اذنه و طرسوس، فندق (مهمانسرا) بغا و فندق جدید واقع است. طرسوس دارای دو حصار است و خندقی وسیع و شش دروازه دارد، نهر بردان شهر را دو نیمه کرده و از وسط آن میگذرد، قبر مأمون عبداﷲ بن الرشید هم در آنجاست. هنگامی که بقصد غزای رومیان بدان شهر ورود کرد، مرگش فرارسید. شاعری در این باب گفته:
هل رأیت النجوم اغنت عن الماء-
مون فی عز ملکه الماسوس
غادروه بعرصتی طرسوس
مثل ما غادروا اباه بطوس.
این شهر همواره جایگاه صلحا و زهاد بود از این رو که از سرحدهای بلاد اسلام شمرده میشد، و تا سال 354 هجری قمری نیز مسلمانان در آن شهر به نیکوترین حالی میزیستند، ولی بر اثر تجاوز و حملات نقفور از سلاطین روم شرقی که نخست بر مصیصه و سپس بر طرسوس تاخت آورد، و به قلع و قمع ریشه مسلمانی و مسلمانان پرداخت، مسلمانان طرسوس تاب مقاومت نیاورده، جمع کثیری از آنان جلای وطن اختیار کردند. (نقل به اختصار از معجم البلدان ج 6 صص 35- 36).
حمداﷲ مستوفی گوید: طرسوس از اقلیم سوم است و از توابع شام، عمر عبدالعزیز مروانی ساخت، و بعد از خرابی هارون الرشید تجدید عمارتش کرد، و آن را بارو کشید. هوایش معتدل است و به گرمی مایل. ارتفاعش غله و میوه باشد. (نزههالقلوب چ اروپا ج 3 ص 250). و غار اصحاب کهف در کوهی به حدود طرسوس بوده. (نزههالقلوب چ اروپا ج 3 ص 269). شهر معروف و مشهوری است که مسقطالرأس پولس حواری بود (کتاب اعمال رسولان 9:11، و 30 و 11:25 و 21:39 و 22:3) و در کیلیکیای که در آسیای صغیر است واقع میباشد، و طرسوس بر ساحل وسیعی که به مسافت 12 میل به بحر متوسط و کوه طوروس مسافت دارد واقع میباشد، و در قدیم الایام بر دو طرف رود سدنس واقع بوده است، لکن باید دانست که مجرای رود مسطور تغییر یافته است، و سابق در دهنۀ رود مذکور بندری بوده که اجناس و مال التجارۀ بسیاری در آنجا وارد میشده است. و برخی بر آنند که ترشیش مذکور در کتاب مقدس همان طرسوس است. گویند مؤسس و بانی طرسوس سردناپالس بوده است، و در وقتی که در میانۀ اهالی جنگی روی داد، اسباب خرابی طرسوس گردید و از آن پس اغسطوس آنجا را شهر رومانی خوانده و میدانهای وسیع از برای بازی قرار داد، و مدرسه ای تأسیس کرد و بعد از اطینا و اسکندریه، طرسوس شهر سومین بود که در تمام دنیا معروف گشت، و برای خانوادۀ امپراطور معلمان و مؤدبان از این شهر تعیین میشد. و پولس نه تنها در شهری که برای تجارت معروف بود تعلیم یافت بلکه در علوم و فنون معروفۀ آن زمان شهرت تام داشت، و همواره از آن وقت تا به حال به طرسوس موسوم است، لکن در این روزها شهر کوچکی شده که عدد نفوسش در زمستان سی هزار و در تابستان از چهارصد الی پانصد و متجاوز از اهالی به ییلاقات میروند چونکه گرما شدت میکند. (قاموس کتاب مقدس). و صاحب المنجد آرد: شهری است در ترکیه (قیلیقیا) ، دارای 22000 تن سکنه. سابقاً در زمرۀ مراکز و پایتختها بشمار میرفته است. پولس قدیس در آن متولد شده است. این شهر را مأمون بسال 788 میلادی فتح کرده و در آن مدفون شده است. ورجوع به تاریخ سیستان ص 183 و مجمل التواریخ والقصص ص 355، 356- 359، 380، 453، 473 و عقدالفرید ج 7 ص 284 و عیون الاخبار ابن قتیبه ج 2 ص 365 و ج 4 ص 182 والتفهیم ص 199 و 335 و ضحی الاسلام ج 3 ص 177 و ترجمه تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 99 و تاریخ گزیده ص 78 و 316 و تاریخ بیهقی ص 124 و کامل ابن اثیر ج 7 ص 179 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن زید. طبیب بود و در بغداد شهرت یافت و المعتضدبالله العباسی را معالجه کرد. او راست: کتاب التذکره فی الطب. وی در حدود سال 300 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
کوهۀ زین. و ساکن نگردد جز در ضرورت. ج، قرابیس. (منتهی الارب). بر وزن محسوس (کذا) ، کوهۀ زین اسب را گویند، و آن بلندی پیش زین اسب است. و با بای فارسی هم آمده است و به ضم اول نیز دیده شده. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
شتر مادۀ قوی تیزرو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عبسر شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جانورکی است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای در سیلیسیای صغیر، نزدیک آدنه. رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 277 و یشتها ج 1 ص 409 و طرسوس شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
ربون. عربون. عربان. (منتهی الارب). بیعانه. ربون. رجوع به ربون و زبون شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
دهی است از دهستان باراندوزچای. بخش حومه شهرستان ارومیه. هوای آن معتدل است. 186 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت است. صنایع دستی آنها جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
پرنده ای است شبیه به کبوتر، که عرناس نیز نامیده شود. (از اقرب الموارد). رجوع به عرناس شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی است از مصدر رس ّ در تمام معانی. رجوع به رس شود، در عبارت زیر از ذخیرۀ خوارزمشاهی مرسوس را مرحوم دهخدا با علامت سؤال و تردید به معنی دیوانه نوشته است. و نیز شاید بتوان آن را به معنی شخص تب دار دانست به اعتبار یکی از معانی رس ّ که آغاز ظهور تب است: طعام را بگوارد و مصروع ومعتوه و مرسوس را سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کوه ریزریز گشته و خاک کرده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، مردی که پاره ای از مال وی تلف شده باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام باستانی تونس. (از فهرست نخبه الدهر دمشقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
قصبه ای است در جنوب غربی جزیره مدللی، و آن موطن تئوفرسطس از حکمای یونان است و امروز بنام هرسه مشهور است و در قضای مولوه در سنجاق مدللی قصبۀ کوچکی است که مرکز آن ناحیه است. رجوع به هرسه و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
لسان الحمل. (از تذکرۀداود ضریر انطاکی 142). رجوع به ’لسان الحمل’ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ / عِ بَ)
عربس. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به عربس شود، داهیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پُ فُ)
پرحیله. پرتزویر:
کنون برده گشتی چنین پرفسوس
نه آگه من از کار و تو نوعروس.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(قُ)
خشم کردن با هم. (از منتهی الارب). ارباس. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
سخت. محکم. سفت، منه: ارض خربسیس، زمین سخت، شی ٔ غیرقابل ملاحظه: مایملک خربسیساً، چیزی ندارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ)
درشت سطبر از شتران و زنان. (منتهی الارب). زن و یا ناقۀ تنومند و قوی. گویندناقه عرفسیس و امراءه عرفسیس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
دهی است در بقاع بعلبک. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دْرو / دِ)
مارکوس لیویوس. تاریخ وفات او ظاهراً 109قبل از میلاد بوده است. وی از رجال روم و از خاندان دروسوس بود که در 122 قبل از میلاد با گراکوس تریبون عوام و عضو گروه طرفدار سنای روم بود و بوسیلۀ تسلیم طرحهای آزادیخواهانۀ افراطی تر از طرحهای گراکوس وی را مورد حمله قرار داد و بدین وسیله و با حیله های دیگر گراکوس را بی اعتبار ساخت و در 112 قبل از میلاد گروه طرفدار سنا او را کنسول کردند. پسرش مارکوس لیویوس دروسوس که در 91 قبل از میلاد بدرود حیات گفت نیز از رهبران طرفداران سنابود سیاستش جلب مردم و ایتالیائی ها به جانب سنا بودتا از این راه سنا اختیار محاکم را بازیابد. باصرف بی دریغ پول و اعطای ’شهروندی’ دسته جمعی به ایتالیائی ها حمایت مردم و ایتالیائی ها را جلب کرد ولی سنا متوحش شد و قانون ’شهروندی’دروسوس را لغو کرد و این امر باعث ’جنگ اجتماعی’ گردید و دروسوس به قتل رسید. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
الطرسوسی. از اطباء دورۀ فترت بین ابقراط و جالینوس. (عیون الانباء ج 1 ص 36)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عربون
تصویر عربون
پارسی تازی گشته آرمون ربون پیشمزد پیش پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
قرپوس درپارسی زین کوده زینکوهه پیشکوهه کوهه زین زین کوهه جمع قرابیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربسو
تصویر کربسو
مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرفسوس
تصویر پرفسوس
پر حیله پرتزویر پرفسون، پر حسرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربوس
تصویر قربوس
((قَ))
کوه زین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عروس
تصویر عروس
اروس، بیوگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
ترشرو
فرهنگ واژه فارسی سره
چهره درهم، اخم کردن، عبوس، ترشرویی
دیکشنری عربی به فارسی