جدول جو
جدول جو

معنی عراهن - جستجوی لغت در جدول جو

عراهن(عُ هَِ)
شتر دفزک شگرف. (از اقرب الموارد). شتر بزرگ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راهن
تصویر راهن
رهن دهنده
فرهنگ فارسی عمید
(عُ هَِ)
تمام اندام. (منتهی الارب) (آنندراج). اسب تمام اندام. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نام وادیی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
یکنوع درخت. (ناظم الاطباء). نام درختی است که به ترکی قزلجق گویند. (از شعوری ج 2 ورق 11). قرنوس. قرانیا. سرخک. طاقدانه. ال. (یادداشت مؤلف) ، یکنوع علف و یا ریشه که به اسب مانند دوا میخورانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
رهن کننده. (از اقرب الموارد) (از شعوری ج 2 ورق 11). گروکننده. (آنندراج) (مهذب الاسماء) (رشیدی). گروستاننده، ثابت. (متن اللغه) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دائم. (آنندراج).
- طعام راهن، طعام دائم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
، آماده. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، لاغر از مردم و شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لاغر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
شرطکننده. گروکننده. در گرو گذارنده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مراهنه. رجوع به مراهنه شود
لغت نامه دهخدا
(عَرْ را)
آنکه درخت عران فروشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ هَِ)
نرم و نازک از هر چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتر سطبر. (منتهی الارب). القوی الشدید. و هی عراهمه. (و قیل کلاهما للمذکر دون المؤنث) (از اقرب الموارد). اشتر بزرگ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(عُهَِ)
شتر مادۀ زورمند چست و چالاک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عفاهم. رجوع به عفاهم شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
نام جایگاهی است. و کلمه آن در عربی شناخته نیست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ هَِ)
جمع واژۀ عاهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به عاهن شود.
- رمی الکلام علی عواهنه، پروای صواب و خطا نکرد به سخن گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ)
با هم گرو کردن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تخاطرقوم. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به تخاطر شود
لغت نامه دهخدا
(خَ هََ / هَِ)
یک نوع رستنی باشد که بهندی بوهال گویند. (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عجاهن
تصویر عجاهن
خوالیگر، پیشیار، خارپشت، گمتبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاهن
تصویر عاهن
نیازمند و درویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراه
تصویر عراه
موی میانسر، موی پشت گردن در آدمی، پر گردن در خروس، گربز مرد
فرهنگ لغت هوشیار
پاکفتگی دراسپ، آسه گاه در چرخ، لانه کفتار، مانند همتا، دوری، نای مسی از سازه های بادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهن
تصویر راهن
رهن کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهن
تصویر راهن
((هِ))
گرو گذارنده، رهن گذارنده، ثابت، دایم
فرهنگ فارسی معین