بسیار شناسنده، منجم. (از اقرب الموارد). اخترگوی. (مهذب الاسماء) ، کاهن و فالگوی. (منتهی الارب). و گفته شده است عراف آن باشد که از گذشته و آینده خبر دهد. (اقرب الموارد). جاحظ گوید عراف پائین تر از کاهن است. (اقرب الموارد) ، طبیب. (اقرب الموارد). ج، عرافون
بسیار شناسنده، منجم. (از اقرب الموارد). اخترگوی. (مهذب الاسماء) ، کاهن و فالگوی. (منتهی الارب). و گفته شده است عراف آن باشد که از گذشته و آینده خبر دهد. (اقرب الموارد). جاحظ گوید عراف پائین تر از کاهن است. (اقرب الموارد) ، طبیب. (اقرب الموارد). ج، عرافون
درختی که در ریگزار روید. درختی است ریگی. (منتهی الارب). درختی است بیابانی، و گویند همان قتاد است. ج، عرافج. یکدانۀ آن عرفجه. (از اقرب الموارد) ، نوعی از یتوعات است. و گفته اند اسم نباتی است که بر شطوط انهار میروید و پنج شاخه میدارد و لهذا آن را ذوخمسه الاغصان می نامند، و گفته اند درختی است شبیه به سماق. (از تحفۀ حکیم مؤمن). بارهنگ آبی. (فرهنگ فارسی معین). ابوسریع. بکمون. ذوخمسه اغصان. شورطاق. حلبه
درختی که در ریگزار روید. درختی است ریگی. (منتهی الارب). درختی است بیابانی، و گویند همان قتاد است. ج، عَراِفج. یکدانۀ آن عرفجه. (از اقرب الموارد) ، نوعی از یتوعات است. و گفته اند اسم نباتی است که بر شطوط انهار میروید و پنج شاخه میدارد و لهذا آن را ذوخمسه الاغصان می نامند، و گفته اند درختی است شبیه به سماق. (از تحفۀ حکیم مؤمن). بارهنگ آبی. (فرهنگ فارسی معین). ابوسریع. بکمون. ذوخمسه اغصان. شورطاق. حلبه
علم عرافت، عرافه. در اصطلاح استدلال به پاره ای از حوادث گذشته است بر حوادث آینده به مناسبت یا مشابهت خفیه که بین آنهاست و یا اختلاط و ارتباطی که با یکدیگر دارند. رجوع به کهانت شود. عمل عراف نوعی است از کهانت و مخصوص بامور گذشته است و برخی گویند عرافه استدلال از حوادث حالیه بر حوادث آتیه است بمناسبت یا مشابهت. (از بلوغ الارب ج 3 ص 274)
علم عرافت، عرافه. در اصطلاح استدلال به پاره ای از حوادث گذشته است بر حوادث آینده به مناسبت یا مشابهت خفیه که بین آنهاست و یا اختلاط و ارتباطی که با یکدیگر دارند. رجوع به کهانت شود. عمل عراف نوعی است از کهانت و مخصوص بامور گذشته است و برخی گویند عرافه استدلال از حوادث حالیه بر حوادث آتیه است بمناسبت یا مشابهت. (از بلوغ الارب ج 3 ص 274)