جدول جو
جدول جو

معنی عراره - جستجوی لغت در جدول جو

عراره
(عَ رَ)
بچه که زود شیر را ترک کند، هر چیزی که به سوی چیزی بازگردد. (منتهی الارب) ، زنان که همواره پسر زایند، درختی است خوشبوی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عراره
بد خویی، سختی، مهتری، ملخ، پسر زای
تصویری از عراره
تصویر عراره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شراره
تصویر شراره
(دخترانه)
جرقه آتش، گرمای سوزان، عشق فراوان، نامی کردی، درخشش، روشنی، جرقه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عصاره
تصویر عصاره
شیره، افشره، چکیدۀ هر چیز فشرده شده، آب میوه یا چیز دیگر که با فشار گرفته می شود، کنایه از خلاصۀ گفتار، نوشتار یا مطلب دیگر، چکیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جراره
تصویر جراره
مفرد واژۀ جرارات، در علم زیست شناسی ویژگی نوعی عقرب زرد رنگ، بسیار سمّی و درشت که دمش روی زمین کشیده می شود، کنایه از بسیار، انبوه، کنایه از زلف معشوق، برای مثال زلف پرچم نگارد اندر چشم / شکل جراره های اهوازی (انوری - ۴۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حراره
تصویر حراره
قول، تصنیف، ترانه، وجد، طرب، شور و حال صوفیان، آوازی که دسته جمعی خوانده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراره
تصویر غراره
لباسی که زیر خفتان می پوشیدند
تور کاه کشی
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، جوالق، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراره
تصویر غراره
عمل گرداندن آب در دهان برای پاک شدن دهان و گلو، غرغره
فرهنگ فارسی عمید
(سِ رَ)
صبح، شعاع آفتاب. داخل روشندان که به فارسی گرد آفتاب است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عرعره
تصویر عرعره
چوب پنبه درپوش تیغه بینی، درپوش شیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشاره
تصویر عشاره
ده یک یکدهم
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه عبری گزاره، ویچارش ویچاردن (تعبیرکردن)، خوابگزاری (تعبیر خواب)، سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرابه
تصویر عرابه
وسیله نقلیه ساده که با چرخ حرکت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراوه
تصویر عراوه
گل پیچان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرارت
تصویر عرارت
سختی، بدخوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراضه
تصویر عراضه
ره آورد راه آورد (طعام و جز آن)، راه آورد (طعام و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرافه
تصویر عرافه
نیشان زمان اندازی (فالگیری فالگویی) پیشگویی، اخترماری، جادوگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراقه
تصویر عراقه
باران بسیار، آب روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراره
تصویر طراره
گوشبر ترفندگر، بریک بر (جیب بر) کیسه بر، گربز، تیز زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عساره
تصویر عساره
دشوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از آلات جنگ و قلعه گیری است که کوچکتر از منجنیق که بدان سنگ بر دشمن اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
گزند رساندن، نابینا شدن، کاستی: در داراک نابینا شدن، گزند رسانیدن، نابینایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صراره
تصویر صراره
آله مار خوار از مرغان شکاری آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراره
تصویر شراره
آتشپاره و جرقه آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراره
تصویر سراره
نابی، گزید گی، بهترینی بهی، پاکیزگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراره
تصویر تراره
ترس و ترسو
فرهنگ لغت هوشیار
آواز آب، نام گونه ای ترانه که مردمان سرایند و خوانند سرودک قول نصنیف ترانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراره
تصویر جراره
نوعی عقرب زردرنگ و درشت که دم خود را بزمین میکشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثراره
تصویر ثراره
فرچشمه چشمه پر آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراره
تصویر زراره
دریا بحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراره
تصویر ذراره
پراکیده سوده گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراره
تصویر دراره
دوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعراره
تصویر سعراره
تبا شیر تازی آن طبا شیراست سپیده دمان را بدان مانند کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عظاره
تصویر عظاره
میزدگی پر نوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصاره
تصویر عصاره
افشره
فرهنگ واژه فارسی سره