پوزش طلبیدن. پوزش خواستن. پوزش طلبی. بهانه آوری. پوزش خواهی. طلب عفو کردن: گرچه موقوف نیست شاهی من بر مدارا و عذرخواهی من. نظامی. حافظ چو پادشاهت گه گاه میبرد نام رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهی. حافظ
پوزش طلبیدن. پوزش خواستن. پوزش طلبی. بهانه آوری. پوزش خواهی. طلب عفو کردن: گرچه موقوف نیست شاهی من بر مدارا و عذرخواهی من. نظامی. حافظ چو پادشاهت گه گاه میبرد نام رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهی. حافظ