جدول جو
جدول جو

معنی عداله - جستجوی لغت در جدول جو

عداله
(حِ)
به سند گواهی شدن. (منتهی الارب) ، شایستۀ گواهی شدن. (آنندراج) ، عدل بودن. (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، ضد جور. (قطرالمحیط). انصاف دادن. (اقرب الموارد) ، داد ستدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عادله
تصویر عادله
(دخترانه)
مؤنث عادل، بانوی با انصاف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عادله
تصویر عادله
عادل (زن)، عادلانه مثلاً قیمت عادلانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
عادل بودن، انصاف داشتن، دادگر بودن، هماهنگی، تعادل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجاله
تصویر عجاله
کاری که با شتاب انجام داده شود، آنچه با عجله آماده کنند، وقت اندک، زمانی که به سرعت می گذرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عداوه
تصویر عداوه
دشمناتی دشمنی آریغ بد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عماله
تصویر عماله
دستمزد کارمزد، روزی کارگر
فرهنگ لغت هوشیار
دستاویز بهانه بهانه، مانده پس مانده، مانده شیر در پستان، مانده نیرو: در پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطاله
تصویر عطاله
بیکاری، در نگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عساله
تصویر عساله
کندو، کبت (زنبورعسل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداله
تصویر اداله
فرمداری (دولت)، پیروزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
دادگری کردن، عدالت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدانه
تصویر عدانه
گروه، پاره پوست بن دول (دلو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدابه
تصویر عدابه
زهدان، زهار، بن زهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عباله
تصویر عباله
سنگینی گرانی، ستبرگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدیله
تصویر عدیله
دعائی در کتب ادعیه آنرا بر سر مریض هنگام مرگ می خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذاله
تصویر عذاله
نکوهنده، گزند، کیک از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
به هم رسیدنی سردستی خوراک آماده، پیش خوراک، توشه کم بی درنگ بدون تاخیر فورا، فعلا اکنون: عجاله با شما کاری ندارم. توضیح نوشتن آن به صورت عجالتا غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدوله
تصویر عدوله
داد دادن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث عادل داتیک آساییک، روا مونث عادل 0 یا حکومت عادله 0 حکومتی که اساس آن بر عدل باشد 0 یا قیمت عادله 0 قیمت متعارف به نرخ معمول بازار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جداله
تصویر جداله
غوره های خرما، ریزه مور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
عادل بودن، انصاف داشتن، دادگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عادله
تصویر عادله
((دِ لِ یا لَ))
مؤنث عادل
حکومت عادله: قیمت حکومتی که اساس آن بر عدل باشد
قیمت عادله: قیمت متعارف به نرخ معمول بازار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
دادگری، دادگرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
Equity, Fairness, Justice
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
équité, justice
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
справедливость , справедливость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
Gerechtigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
справедливість , справедливість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
sprawiedliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
equidade, justiça
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
equidad, justicia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
equità, giustizia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
gerechtigheid, rechtvaardigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عدالت
تصویر عدالت
समानता , न्याय , न्याय
دیکشنری فارسی به هندی