بمعنی ظلم، در اصل این لفظ تعدی به یای تحتانی است مگر فارسیان به تصرف خوداکثر، یای الفاظ این وزن را بدون قاعده عربی به الف بدل نمایند چنانکه: تمنی و تولی و تجلی و تماشی راتمنا و تولا و تجلا و تماشا خوانند و این نوعی از تفریس است. (غیاث اللغات) (آنندراج). بجای تعدی استعمال شده است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روم ناقوس بوسم زین تحکم شوم زنار بندم زین تعدا. خاقانی. دستش به نیزه ای که علی الرؤس اژدهاست اقلیم روس را به تعدا برافکند. خاقانی. رجوع به تعدی شود
بمعنی ظلم، در اصل این لفظ تعدی به یای تحتانی است مگر فارسیان به تصرف خوداکثر، یای الفاظ این وزن را بدون قاعده عربی به الف بدل نمایند چنانکه: تمنی و تولی و تجلی و تماشی راتمنا و تولا و تجلا و تماشا خوانند و این نوعی از تفریس است. (غیاث اللغات) (آنندراج). بجای تعدی استعمال شده است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روم ناقوس بوسم زین تحکم شوم زنار بندم زین تعدا. خاقانی. دستش به نیزه ای که علی الرؤس اژدهاست اقلیم روس را به تعدا برافکند. خاقانی. رجوع به تعدی شود
ریگ تنگ گسترده برابر یا طرف تنک از ریگ که بزمین درشت و هموار رسیده باشد. واحد و جمعدر وی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). ما استرق من الرمل. (اقرب الموارد). و قیل جانبه الذی یرق و یلی الجدد من الارض. (اقرب الموارد)
ریگ تنگ گسترده برابر یا طرف تنک از ریگ که بزمین درشت و هموار رسیده باشد. واحد و جمعدر وی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). ما استرق من الرمل. (اقرب الموارد). و قیل جانبه الذی یرق و یلی الجدد من الارض. (اقرب الموارد)
با چیزی برابر آمدن. (منتهی الارب) ، خمیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بازگردیدن از کسی. (منتهی الارب) ، اندازه کردن میان دو چیز. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بازگردیدن. (منتهی الارب) ، توقف نمودن، هم وزن کردن و برابر گردانیدن چیزی را به چیزی، با کسی سوار شدن در کجاوه، متردد بودن در اختیار یکی از دو امر که پیش آید کسی را. (آنندراج) (منتهی الارب)
با چیزی برابر آمدن. (منتهی الارب) ، خمیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بازگردیدن از کسی. (منتهی الارب) ، اندازه کردن میان دو چیز. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بازگردیدن. (منتهی الارب) ، توقف نمودن، هم وزن کردن و برابر گردانیدن چیزی را به چیزی، با کسی سوار شدن در کجاوه، متردد بودن در اختیار یکی از دو امر که پیش آید کسی را. (آنندراج) (منتهی الارب)