جدول جو
جدول جو

معنی عدا - جستجوی لغت در جدول جو

عدا
(عَ)
کلمه ای است که بدان استثنا شود چنانکه گویند: قام القوم عدا زیداً و عدا زید و ماعدا زید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صعدا
تصویر صعدا
نفس عمیقی که از خستگی، کوفتگی یا اندوه کشیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعدا
تصویر سعدا
سعیدها، خوشبخت ها، سعادتمندها، نیک بخت ها، نیکوبخت ها، اقبالمندها، فرخنده طالع ها، نکوبخت ها، جمع واژۀ سعید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعدا
تصویر اعدا
عدوها، خصم ها، دشمن ها، جمع واژۀ عدو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدات
تصویر عدات
دشمنان، جمع واژۀ عادی
در عداد: در شمار، در ردیف
فرهنگ فارسی عمید
(عُ)
اندک. یقال ما ذقنا عدافاً ای شیئاً. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطرالمحیط). اندک و هیچ چیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ عَ)
جمع واژۀ سعید. (دهار). رجوع به سعید شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
بمعنی ظلم، در اصل این لفظ تعدی به یای تحتانی است مگر فارسیان به تصرف خوداکثر، یای الفاظ این وزن را بدون قاعده عربی به الف بدل نمایند چنانکه: تمنی و تولی و تجلی و تماشی راتمنا و تولا و تجلا و تماشا خوانند و این نوعی از تفریس است. (غیاث اللغات) (آنندراج). بجای تعدی استعمال شده است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
روم ناقوس بوسم زین تحکم
شوم زنار بندم زین تعدا.
خاقانی.
دستش به نیزه ای که علی الرؤس اژدهاست
اقلیم روس را به تعدا برافکند.
خاقانی.
رجوع به تعدی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دشمن. (ناظم الاطباء). اعدای دین و دولت، دشمن دین و دولت. (ناظم الاطباء). اعدا عدو، بطور مبالغه یعنی سخت دشمن و دشمن بزرگ. (ناظم الاطباء). دشمنان
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ریگ تنگ گسترده برابر یا طرف تنک از ریگ که بزمین درشت و هموار رسیده باشد. واحد و جمعدر وی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). ما استرق من الرمل. (اقرب الموارد). و قیل جانبه الذی یرق و یلی الجدد من الارض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
ج عادی. عداه. دشمنان. رجوع به عداه شود:
انبیا را امتحان کرده عدات
تا شده ظاهر ازیشان معجزات.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(عَدْ دا)
ملاح. (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
دابه ای است در یمن که گویند مردم را میگاید و نطفۀ آن کرم است. (منتهی الارب). گویند الوطه من عدار. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(عَدْ دا)
رفتن در زمین. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَنْوْ)
ابومحمد حسن بن علی بن موسی العدّاس المصری. عالم باخبار و تواریخ بوده. ولی به سال 324 هجری قمری درگذشت. (از اللباب ج 2 ص 125)
لغت نامه دهخدا
(حُ ئو)
با چیزی برابر آمدن. (منتهی الارب) ، خمیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بازگردیدن از کسی. (منتهی الارب) ، اندازه کردن میان دو چیز. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بازگردیدن. (منتهی الارب) ، توقف نمودن، هم وزن کردن و برابر گردانیدن چیزی را به چیزی، با کسی سوار شدن در کجاوه، متردد بودن در اختیار یکی از دو امر که پیش آید کسی را. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ساحل دریا. (اقرب الموارد) ، کرانۀ نهر. (قطرالمحیط) (منتهی الارب) (از آنندراج) ، کرانۀ نهر، هر هفت سال از زمان. (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ عادی. عدات. دشمنان
لغت نامه دهخدا
تصویری از عداه
تصویر عداه
جمع عادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدان
تصویر عدان
دریا کنار، رود کنار، هفت سال از زمان
فرهنگ لغت هوشیار
دو دلی، همسنگ کردن، همسواری، برابرآمدن، خمیدن، ماندن، اندازه گرفتن میان دو چیز را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عداف
تصویر عداف
اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدار
تصویر عدار
مارآبی از آبزیان ملوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عداد
تصویر عداد
همتا، حریف
فرهنگ لغت هوشیار
تجاوز کردن ز اندازه خود گذشتن، ستم کردن دست اندازی کردن، دست اندازی، ستمکاری، سر زدن فعل از فاعل و بمفعول رسیدن،جمع تعدیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعدا
تصویر اعدا
جمع عدو دشمنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعدا
تصویر بعدا
سپس زمانی دیگر پس سپس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدات
تصویر عدات
جمع عادی، دشمنان بیداد گران جمع عادی دشمنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عداء
تصویر عداء
دوری، اندازه، درازا و پهنا یک تک یک بار دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعدا
تصویر اعدا
جمع عدو، دشمنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عداد
تصویر عداد
((عِ))
شمار، شماره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عدات
تصویر عدات
((عُ))
جمع عادی، دشمنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بعدا
تصویر بعدا
دیرتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عداوت
تصویر عداوت
دشمنی
فرهنگ واژه فارسی سره
جزو، زمره، شمار
فرهنگ واژه مترادف متضاد