جدول جو
جدول جو

معنی عجماوان - جستجوی لغت در جدول جو

عجماوان
(عَ)
نماز ظهر و عصر بخاطر خفاء قرأت در آن دو نماز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عجماوان
نماز نیمروز و نماز ایوار (عصر)
تصویری از عجماوان
تصویر عجماوان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عجماوات
تصویر عجماوات
عجماها، بی زبان ها، زبان بسته ها، جمع واژۀ عجما
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
شفتان عجفاوان، دو لب باریک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
گویند آن دو قله است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ)
تثنیۀ عمیاء. رجوع به عمیاء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
مثنای عشراء. (منتهی الارب). رجوع به عشراء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ وَ)
دو عصب است در باطن دو دست. (بحرالجواهر)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ مِ)
ممالک فارس. (آنندراج). ممالک عجم و این اطلاق مربوط به بعد از اسلام است و چون زبان مردم غیرعرب را نمی فهمیدند آن را عجم نام نهادند
لغت نامه دهخدا
(عَشْ نِ)
تثنیۀ عشواء: امرأتان عشواوان، دو زن شبکور. (از ناظم الاطباء). رجوع به عشواء شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
علبأان. تثنیۀ علباء. دو پی گردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَمْرْ)
دهی از دهستان قهاب صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان. دارای 890 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن حبوب، پسته و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
جمع واژۀ عجمی: صد سوار را از عجمیان خویش راست کرد و صد غلام ترک، و معتمدی را از آن قاضی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 119)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مثنای عطاء. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به عطاء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عجماوات
تصویر عجماوات
جمع عجماء، چهار پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجمستان
تصویر عجمستان
ایرانستان
فرهنگ لغت هوشیار