جدول جو
جدول جو

معنی عجباء - جستجوی لغت در جدول جو

عجباء
(عَ)
زن به شگفت آرنده از حسن و زشتی خود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). از لغات اضداد است، شترماده ای که از لاغری و باریکی حلقه دبر او بلند برآمده باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، شتر مادۀ دفزک درشت. (منتهی الارب) (آنندراج). الغلیظه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عجباء
شگفت زیبا زن، شگفت زشت: زن از واژگان دو پهلو
تصویری از عجباء
تصویر عجباء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
ناقۀ کم شیر، ناقۀ نیک فربه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، ناقه ای که بن پستانش فروهشته تا سر پستان رسیده و سر پستان درآمده باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، اشتری که درد زهدان گرفته. (مهذب الاسماء) ، ناقۀ آماسیده فرج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جبا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
چوب دستی با گره بیرون برآمده. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مؤنث اعجف. لاغر، زمین بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
زن استواراندام درشت خلقت. (منتهی الارب). زن جافی الخلق. (از اقرب الموارد) ، زن سطبر لب و دندان. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
زن بی شوی، زن دوشیزه و باکره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ هَِ بْ با)
اول جوانی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زمان و روزگار ملک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عهبی. رجوع به عهبی شود
لغت نامه دهخدا
(عِ نَ)
جمع واژۀ عنبه. (منتهی الارب). رجوع به عنبه شود. لغه فی العنب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ هََ دَ / دِ)
بفروختن کشت پیش از آنکه بجای رسد. (تاج المصادر). فروختن کشت نارسیده. (منتهی الارب) : اجباء الزرع، فروخت آن را پیش از ظهور صلاح آن. (منتهی الارب). من اجبی فقد اربی (حدیث). (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مؤنث أعضب. (از اقرب الموارد). رجوع به اعضب شود، شاه عضباء و ناقه عضباء، گوسپند و شتر مادۀ گوش شکافته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گوش اسب که بریدگیش از ربع گذشته باشد، گوسپند مغزشاخ شکسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
ابن مره بن عائذه بن مالک بن بکر بن سعد بن ضبه ضبی. از صحابه است و در واقعۀ ’مؤته’ شهید شد. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 261). در علم رجال و حدیث، صحابی جایگاه رفیعی دارد. هر فردی که پیامبر را درک کرده، مسلمان شده و در مسیر اسلام باقی مانده، به عنوان صحابی شناخته می شود. صحابه پل ارتباطی بین پیامبر و نسل های بعدی مسلمانان بودند.
ابن هیثم بن جریر. وی در دورۀ جاهلیت و اسلام میزیست. و در فتوحات عمر شرکت کرد. و در واقعۀ جمل شهید شد. پدرش از سردارانی بود که در واقعۀ ’ذی قار’ با کسری جنگید. (از الاصابه ج 5 قسم سوم ص 111)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پی گردن. (منتهی الارب). ج، علابی
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مشک. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ جَ)
جمع واژۀ نجیب. رجوع به نجیب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عرب خالص. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جباء
تصویر جباء
سر شاخ گاو، لاغر ران زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجبا
تصویر عجبا
در تازی نیامده شگفتا کلمه ایست که تعجب و شگفتی رساند شگفتا خ
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای بلند و گشاد که روی لباسها بدوش اندازند، وستر پوششی است پیش شکافته از پشم و جز آن، گلیم پوششی است از پشم و جز آن که جلوش شکافته است و بر روی لباس پوشند، روی پوش گشاد و بلند پشمی یا نخی که در میان پیش باز است و دو سوراخ در طرفین دارد که دستها را از آن بیرون آورند و طبقه روحانیون و جز آنان آن را بر دوش اندازند، گلیم خط دار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نجیب، مردمان نجیب بزرگزادگان گرامی گوهران، ناصح ملک شه ایران ایرانشاه آن که نزادازنجبادهرچنومنتجبی. (سنائی. مصف. 320)، چهل تن اندکه اموربندگان واصلاح حال وکارآنان رابعهده دارندودرحقوق خلق تصرف میکنند، نژادگان والا گهران بزرگ تباران بر گزیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
لفچن: زن کسی را گویند که لب های ستبر شتر وار داشته باشد، درشت اندام: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرباء
تصویر عرباء
تازی ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجفاء
تصویر عجفاء
زمین ناتوان خاک ناتوان، تیره چون: بج تیره (بج لثه) مونث عجف لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجماء
تصویر عجماء
مونث اعجم چهارپا، ریگستان بی درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجزاء
تصویر عجزاء
کلانسرین: زن، آله دم کوتاه، آله دم سپید (آله عقاب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجباء
تصویر شجباء
مشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجبا
تصویر عجبا
((صت.))
کلمه ایست که تعجب و شگفتی را رساند، شگفتا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عجبا
تصویر عجبا
شگفتا
فرهنگ واژه فارسی سره
شگفتا
فرهنگ واژه مترادف متضاد