جدول جو
جدول جو

معنی عجارم - جستجوی لغت در جدول جو

عجارم
(عُ رِ)
مرد استواراندام. الرجل الشدید، کیر سخت. (منتهی الارب). کیر و گفته اند بیخ کیر و گاهی کیر را بدان وصف کنند
لغت نامه دهخدا
عجارم
(عَ رِ)
فراهم آمدنگاه گره ها بین دو ران چهارپا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ رِ)
نره. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِ رِ)
جانورکی است نیک سخت اندام که بر درخت میباشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ ج جا)
آنک گلولۀ خمیر را بخورد. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه عجاجیر خورد. (اقرب الموارد). رجوع به عجاجیر شود، کشتی گیری که پهلوی وی را کسی به زمین نتواند کرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). کشتی گیری که پای خود رابه پای حریف پیچیده و بر زمین افکند او را. (منتهی الارب) (آنندراج). المشغزب لصریعه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَجْ جا)
شب پرۀ ستبر. (منتهی الارب). خفاش. (اقرب الموارد) ، فراستوک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
هسته و دانۀ هر چیزی. هستۀ هر چیزی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام مردی است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نام اسب منذر بن اعلم، سجن عارم، زندانی است در کوفه که عبدالله بن زبیر را در آن زندانی کردند. (منتهی الارب)
ابن ابی سلم. بطنی از مرهبه بن دعام از صعب بن دومان بن بکیل از قحطانیه است. (معجم قبائل العرب ج 2 ص 701)
لقب ابوعثمان محمد بن فضل بصری
لغت نامه دهخدا
(رِ)
سخت و شدید، سخت سرد: یوم عارم، روز سخت سرد، پلید. رجل عارم، مرد پلید، شوخ. (منتهی الارب) ، صبی عارم، کودک شادمان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
معاملات وداد و ستدهای تجارتی. (ناظم الاطباء) (از جانسون)
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ)
سختیهای زمانه. (منتهی الارب) (آنندراج). حوادث روزگار. (اقرب الموارد) ، شدت باران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بلاها. (منتهی الارب) (آنندراج). دواهی. (اقرب الموارد) ، سرهای استخوان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). و یاء آن در شعر بتخفیف آید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ لِ)
گروهی است از اهل یمن، عجلمی منسوب است به وی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ)
جمع واژۀ عکرمه. (دهار). رجوع به عکرمه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رِ)
قبیله ای است از بلی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
آبی است و پشته ای است. (از منتهی الارب). تپه و آبی است ازبرای بنی جعفر. و گویند کوهی است ازبرای بنی ابی بکر بن کلاب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خُ رِ)
زن فراخ فرج. (از متن اللغه). خجام. رجوع به خجام شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رِ)
بلاها. سختی ها. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) ، خونی که از فصد شتر آید. و از اینجاست حدیث: اراحکم اﷲ من الجبهه و السجه و البجه. (از اقرب الموارد). خون رگ زدۀ شتر که آن را عرب جاهلیت در سال قحط می خوردند. (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ رُ)
شترسخت اندام. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، مرد درشت خلقت. (منتهی الارب). الرجل الشدید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جارم
تصویر جارم
فراهم آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عارم
تصویر عارم
سخت، روز سرد، مرد پلید، شوخ، بد خوی گزند رسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجرم
تصویر عجرم
سخ نیرومند تهمتن: مرد، ستبر درشت، خپله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجام
تصویر عجام
هسته دانه گیاه شیره ستبر، فراستوک پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجار
تصویر عجار
خازه خوار، پهلوان کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجارف
تصویر عجارف
سختی های زمانه
فرهنگ لغت هوشیار