جدول جو
جدول جو

معنی عثجه - جستجوی لغت در جدول جو

عثجه
(عُ جَ)
گروه مردم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، پاره ای از شب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ رَ)
عثرت. رجوع به عثرت شود، شکوخه. (منتهی الارب). لغزش، جهاد و جنگ. (اقرب الموارد). و منه لا تبدأهم بالعثره. (اقرب الموارد). ج، عثرات
لغت نامه دهخدا
(عُ جِ / جَ)
خایگینه. لغت مولده است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَجْ جَ)
مرغزاری که در آن استخرها و آبگیرها باشد. ج، ثجات
لغت نامه دهخدا
(ثُجْ جَ)
از نواحی یمن است در هشت فرسخی جند و هشت فرسخی سحول. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(لِ جَ)
اسم موضعی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ / عُ جَ)
مقام و موقف و آنچه بر او ایستاده شود. یقال مالی علیه عرجه و عرجه، ای مقام و موقف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ جَ)
دهی است به بحرین از آن بنی محارب از بنی عبدالقیس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ جَ)
توقف و میل. یقال مالی علیه عرجه، ای توقف. (منتهی الارب). تأخیر. (یادداشت مؤلف). موضع العرج. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
گروه بسیار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
بزرگ شکم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، فراخ و سطبر از مشک و خنور. (منتهی الارب). الواسع الضخم من الاوعیه و الاسقیه و نحوها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُمْ / حُ مُ)
گران بودن. گران برخاستن بر کسی از نهایت پیری یا مرض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ ثَ کَ)
آب و گل تنک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گلزار سخت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَثْ وَ)
زلف دراز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ فِ جَ)
حوض خرد در جنب حوضهای بزرگ که هرگاه آب حوض بلند گردد و برآید از آن آب خورند و گیرند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ جَ)
بازوی در هودج. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بازوی در هودج که بوسیلۀ آن، در را بندند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ جَ / جِ)
سرشتن و آغشتن. (برهان قاطع) (آنندراج). سرشتگی و آغشتگی. (ناظم الاطباء) ، گرد کردن و جمع نمودن. (برهان قاطع) (آنندراج). فراهم آمدگی و گردکردگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُجُهْ)
مرد خشک و جافی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
درخت مرّ مکّی است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به مر مکی شود
لغت نامه دهخدا
(عُ / عَ جَ)
ناقه متلویه. (اقرب الموارد). ناقه ای که پیچ پیچان می رود
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ جَ)
دشمن روی فرومایه که هر چه گوید یاد ندارد و باک پاس آن نکند، بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ فَ)
به همه معانی رجوع به عثج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عثقه
تصویر عثقه
فراخی سال ارزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوجه
تصویر عوجه
درخت مرمکی
فرهنگ لغت هوشیار
فرو ریزنده، روان شونده سران آبخیز سبزه زاری که در آن آبگیرها باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضجه
تصویر عضجه
روباه ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرجه
تصویر عرجه
ایستگاه، پایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عثره
تصویر عثره
شکوخه به سر درافتادن پالغز
فرهنگ لغت هوشیار