جدول جو
جدول جو

معنی عبنبل - جستجوی لغت در جدول جو

عبنبل
(عَ بَمْ بَ)
بزرگ، سخت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَمْ بَ)
ترشی باشد عموماً و سیب ترش خصوصاً. (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(عُمْ بُ)
گند و تلاق. (منتهی الارب) (آنندراج). بظر و تلاق. (ناظم الاطباء). عنبله. رجوع به عنبله شود، آنچه بگذارد ختنه ناکرده از آن. (منتهی الارب) (از آنندراج). عنبله. رجوع به عنبله شود، زن درازتلاق. (منتهی الارب) (آنندراج). عنبله. رجوع به عنبله شود، چوبی که بدان در جواز گندم کوبند. (منتهی الارب) (آنندراج). چوبی که بدان در هاون چیزی کوبند. (ناظم الاطباء). عنبله. رجوع به عنبله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنبل
تصویر بنبل
هر نوع ترشی عموما، سیب ترش خصوصا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنبل
تصویر بنبل
((بَ بَ))
هر نوع ترشی (عموماً)، سیب ترشی (خصوصاً)
فرهنگ فارسی معین