جدول جو
جدول جو

معنی عبقان - جستجوی لغت در جدول جو

عبقان
(عَ)
یقال رجل عبقان، مرد بدخوی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عبقان
بد خوی: مرد
تصویری از عبقان
تصویر عبقان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِقْ قا)
عقان النخیل، آنچه از بن خرمابن برزند و برآید. عقان الکرم نیز چنین است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
یکی از دهات مرو است که بوالقاسم عبدالحمید بن عبدالرحمان بن احمد العبدانی منسوب است بدان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
جائی است. (منتهی الارب). منظور دو عرق بصره است که عرق ناهق و عرق ثادق می باشد. (از معجم البلدان). رجوع به عرق ناهق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مرد بااشک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، اندوهگین. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ سی یَ)
از دهات مالیز هرات... است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
پایان کار. (منتهی الارب). عاقبت و سرانجام. (از اقرب الموارد) ، آخر هر چیز: جاء فی عقبان الشهر، او وقتی آمد که همه ماه گذشته بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ عقاب. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به عقاب شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
جمع واژۀ عقاب. (اقرب الموارد). ج ، عقبان که آن جمع عقاب باشد. (از منتهی الارب). رجوع به عقاب شود، جمع واژۀ عقاب که به معنی شکنجه و عذاب است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
غبوق خوار. (منتهی الارب). رجوع به غبوق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ اعبد. (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(عَ بُ)
نهر عبدان، نهری است به بصره در جانب فرات منسوب به مردی است از اهل بحرین. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عِ بِدْ دا)
جمع واژۀ اعبد. (السان العرب)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
هما سبقان، یعنی با هم سبقت گیرندگانند. (منتهی الارب). ای یستبقان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
زن بدخوی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عقبان
تصویر عقبان
جمع عقاب، شکنجه ها، جمع عقاب، آله ها سرانجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبران
تصویر عبران
گریان اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبقان
تصویر سبقان
پیش افتادگان اسپان پیش بر
فرهنگ لغت هوشیار