جدول جو
جدول جو

معنی عبسیه - جستجوی لغت در جدول جو

عبسیه
(عَ سی یَ)
منسوب است به قبیلۀ عبس. (معجم البلدان ج 5 ص 112)
لغت نامه دهخدا
عبسیه
(عَ بَ)
آبی است به عریمه بین دو کوه طی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بسیه
تصویر بسیه
(پسرانه)
کافی (نگارش کردی: بهسیه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شعری که شاعر در مدت زندانی بودن در شکایت از حال و بیان رنج های خود می سراید
فرهنگ فارسی عمید
(عَبْ با سی یَ)
نسبت است به مردی که نام او عباس است و اغلب عباس بن عبدالمطلب را خواهند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عِ / عُبْ بی یَ)
بزرگ منشی. فخر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، ناز و منه عبیه الجاهلیه، ای نخوتها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رفع عنکم عبیه الجاهلیه، ای نخوتها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ سی ی)
محمد بن ابی شیبه ابراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی. از پدر خود و اسماعیل بن ابی خالد و اعمش و جز آنان حدیث شنید. از وی یزید بن هارون و پسر او عثمان روایت کنند. وی به سال 182 هجری قمری در سن 77 سالگی درگذشت. (از اللباب ج 2 ص 115)
علی بن افلح، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به جمال الدین. شاعری است ظریف و به بسیاری از شهرها سفر کرد و خلفا و ارباب مناصب را مدح گفت وی به سال 535 هجری قمری به بغداد درگذشت. در سمت غربی مقابر قربش مدفون است. (ریحانه الادب ج 3 ص 61)
در اصطلاح رجال لقب احمد بن عائذ و اسماعیل بن یحیی و حبیب بن جری و جز آنها است. (ریحانه الادب ج 3 ص 61)
لغت نامه دهخدا
(عَ سی ی)
نسبت است به عبس بن بغیض بن ریث بن غطفان بن قیس عیلان بن مضربن نزار بن معدبن عدنان. (اللباب ج 2 ص 114)
نسبت است به عبس الازد. (اللباب ج 2 ص 114)
منسوب به عبس بن غطفان ربعی بن خراش العبسی الکوفی تابعی مشهور است. از عمرو علی (ع) و بسیاری از صحابه روایت کند شعبی و منصور بن المعتمر و جز آن از وی روایت کنند. وی مردی ثقه بود و به سال 404 هجری قمری درگذشت. (از اللباب ج 2 ص 114)
نسبت است به عبس مراد. (اللباب ج 2 ص 114)
لغت نامه دهخدا
(دُ سی یَ)
مؤنث دبسی. رجوع به دبسی شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ سی یَ)
شبیه به عدس است که در مواضعی از بدن برمی آید و از جنس طاعون باشد و میکشد صاحب خود را. در اکثر، گاه اطلاق بر تحجر عین مینمایند. (از جمع الجوامع از بحر الجواهر بنقل فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(عَ یَ)
اسبی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ سی یَ)
مفرد حبسیات. رجوع به حبسیات شود
لغت نامه دهخدا
(عُ بَیْ یَ)
دو آب است بنی قیس بن ثعلبه را واقع به بطن فلخ از ناحیۀ یمامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عبایه
تصویر عبایه
وستر (عباء)، گلیم نگارین نوعی گلیم مخطط و منقش جمع عباء ات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبدیه
تصویر عبدیه
بند گی پرستش
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه بلوری شکل که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربینها و دستگاههای عکاسی بکار میرود و در فارسی بان عدسی گویند
فرهنگ لغت هوشیار
موسیچه ماده موسیچه و قمری چو مقر یانند از سر و بنان هر یکی نپی خوان (خسروی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبسیه
تصویر حبسیه
قصیده ای که شاعر در زندان و مربوط بحبس خود ساخته باشد،جمع حبسیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبسیه
تصویر حبسیه
((حَ یِّ))
شعری که شاعر در مدت زندانی بودن در وصف حال خود گفته باشد، جمع حبسیات
فرهنگ فارسی معین
بندمویه، شعر زندان
متضاد: غزل، ساقی نامه
فرهنگ واژه مترادف متضاد