جدول جو
جدول جو

معنی عبرتائی - جستجوی لغت در جدول جو

عبرتائی
(عَ بَ)
نسبت است به عبرتا، دهی از دهات نواحی نهروان از حوالی بغداد. (اللباب ج 2 ص 114)
لغت نامه دهخدا
عبرتائی
(عَ بَ)
رجأ بن محمد بن یحیی العبرتائی الکاتب، مکنی به ابوالحسن. از ابوهاشم داود بن القاسم الجعفری و حمادبن اسحاق بن ابراهیم الموصلی حدیث کرد و ابوالفضل محمد بن عبدالله بن المطلب الشیبانی الکوفی از وی روایت کند. (اللباب ج 2 ص 114)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عبرانی
تصویر عبرانی
عبری، زبانی از شاخۀ زبان های سامی که میان یهودیان رایج است، خطی که این زبان با آن نوشته می شود، هر یک از افراد قوم یهود، یهودی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
برطاسی منسوب است به برتاس و آن ولایتی است از ترکستان.
رجوع به برتاس شود.
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن محمد بن نصر بن منصور بن بسام عبرتائی بغدادی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن بسام. وی شاعر بود و در سال 230 هجری قمری متولد شد و در 302هجری قمری درگذشت. رجوع به ابن بسام و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 236. الوافی صفدی ج 12 ص 192. سیرالنبلاء ذهبی ج 9 ص 168. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 150. معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 139. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 83. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 25 و سایر صفحات. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 39. اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 24
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ وو دِلْ عَ بَ)
کاتب. به عربی شعر میگفته و مقل است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
مؤلف معجم البلدان آرد: گمان دارم این کلمه اعجمی است و آن ده بزرگی است از نواحی بغداد از نواحی بین بغداد و واسط و در این ده بازار معموری است. بسیاری از روات و ادبا را بدان نسبت دهند از جمله اسعد بن نصر بن الاسعدالعبرتی النحوی - انتهی
لغت نامه دهخدا
(عِ)
لغت جهودان. زبان یهود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) :
سخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سریانی
مکان کز بهر حق جوئی چه جابلقا چه جابلسا.
سنائی.
و رجوع به عبرانیان شود
لغت نامه دهخدا
(بِ رِ)
نام شبه جزیره ای است در مغرب فرانسه. (ناظم الاطباء). شبه جزیره ایست بین دریای مانش در شمال و خلیج بیسکی در جنوب و حالیه به پنج ولایت منقسم است سواحلش نامنظم و سنگی و دارای بندرگاههای طبیعی و جزایر متعدد و قسمت داخلی آن پست و بلند است. شغل عمده اهالی زراعت و ماهیگیری است. شهرهای مهمش بجز رن پایتخت تاریخی آن همه بندر است. (دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بُ)
برنایی. رجوع به برنایی شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
منسوب به کبریاءبمعنی عظمت خداوند. عظمت خداوندی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قسمی مرغابی خرد
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَ بَ)
ابن محمد بن نصر بن منصور بن بسام عبرتایی بغدادی. مشهور به ابن بسام و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن بسام و علی (ابن محمدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عبائی
تصویر عبائی
سرین پوش برای چارپا
فرهنگ لغت هوشیار
یهودی مرد، زبان یهودی عبری یهودی جمع عبرانیون عبرانیین، زبان یهود عبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبرانی
تصویر عبرانی
((ع ِ))
عبری، یهودی، زبان یهود
فرهنگ فارسی معین
جهود، کلیمی، موسوی، یهودی
فرهنگ واژه مترادف متضاد