جدول جو
جدول جو

معنی عباهل - جستجوی لغت در جدول جو

عباهل
(عَ هَِ / هََ)
شتران بر سرگذاشته. (لسان العرب) (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، ابل عباهله، ای مهمله مسیبه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ مَ)
موطنی است مر بنی فریر را از طی به رمل. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
پادشاه بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج). آن پادشاه که زور دست اوهیچ دست نبود. (مهذب الاسماء) ، زن که شوی ندارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن زن که شوی نبود او را. (مهذب الاسماء). ج، عواهل
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
باهله. قومی از عرب است:
فرودآور به درگاه وزیرم
فرودآوردن اعشی به بال.
منوچهری.
و رجوع به باهله شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
بیکار. (آنندراج). بی کارگردنده. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مَ هَِ)
جمع واژۀ مبهله. (منتهی الارب). و رجوع به مبهله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ)
ناقه مباهل، شتر ماده ای که او را بی پستان بند گذاشته باشند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ هَِ)
تمام اندام. (منتهی الارب) (آنندراج). اسب تمام اندام. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حُ لَ)
بیکار و بر سر خود گذاشتن ستور را، خشمگین نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ ل لَ)
عباله. ثقل و گرانی. (منتهی الارب). گرانی. یقال: القی علیه عبالته، ای ثقله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ هَِ)
عظیم. (اقرب الموارد) ، خوش اندام دراز از هر چیزی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، آکنده گوشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکدیگر را لعنت کردن. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (آنندراج). تبهﱡل. (منتهی الارب). مباهله کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ هَِ لَ)
ملوک حمیر که در اسلام هم بر ملک خود گذاشته شدند. (از لسان العرب) (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، الاقیال المقرون علی ملکهم فلم یزالوا عنه. (اقرب الموارد) (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نوعی از درخت ورد کوهی بزرگ که از آن عصا سازند و قیل کان منه عصا موسی. گل کوهی و آن سخت و بزرگ است چندانکه از آن عصا سازند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گل کوهی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عباهله
تصویر عباهله
فرمانروایان حیره که پس از اسلام نیز برجای ماندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عباله
تصویر عباله
سنگینی گرانی، ستبرگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهل
تصویر باهل
بی کارگردنده، متردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبال
تصویر عبال
گل هاژ ترخانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاهل
تصویر عاهل
زن بی شوی، فرمانروا شاه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عباهر
تصویر عباهر
بلند و نرم، دراز و خوش تن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباهل
تصویر تباهل
یکدیگر را لعنت کردن
فرهنگ لغت هوشیار