جدول جو
جدول جو

معنی عباسی - جستجوی لغت در جدول جو

عباسی
از نوادگان عباس، برای مثال خلفای عباسی، (اسم، صفت نسبی، منسوب به شاه عباس) در دورۀ صفوی، واحد پول ایران، برابر با یک پنجاهم تومان، در دورۀ قاجار، واحد پول ایران، برابر با چهار شاهی یا دویست دینار
تصویری از عباسی
تصویر عباسی
فرهنگ فارسی عمید
عباسی
(عَبْ با سی یَ)
نام یکی از دهستان های چهارگانه بخش بستان آباد شهرستان تبریز است، این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع و دارای آب و هوای نسبتاً سرد و سالم است. راه شوسۀ تهران و تبریز از این دهستان عبور میکند. آب آن از قنوات و رودخانه های کوچک محلی باسم رود شهری تأمین میشود. مرکز دهستان قره چمن (سیاه چمن) است که 1298 تن سکنه دارد و از 44 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. و جمعیت قراء از 1749 تن تشکیل یافته. و مهمترین دهات آن تکمه داش شنگول آباد، چونخوران بالا، قپچاق، قرانقیه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
عباسی
(عَبْ با)
منسوب به عباس. رجوع به عباس شود، سرخ به کبودی مایل، کنایت از رنگ سیاه است چرا که خلفای عباسی لباس سیاه رامقبول خود ساخته بودند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عباسی
(عَبْ با)
تیره ای از ایل بویراحمدی کوه کیلویۀ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 88)
لغت نامه دهخدا
عباسی
(عَبْ با)
در رجال لقب ابراهیم بن هاشم و هشام بن ابراهیم راشدی و جمعی دیگر است و نسبت بعضی ایشان به جد و بعضی دیگر به مکان و محل است. (از ریحانه الادب ج 3)
لغت نامه دهخدا
عباسی
کبود از رنگ ها، نام گونه ای پرشیان (سکه) درایران، خوش دلکش منسوب به عباس، واحد پول که در زمان شاه عباس بزرگ ایجاد شد، وزن رسمی آن معادل یک مثقال یا 64، 4 گرم بود و یک تومان آن معادل 50 عباسی بود. عباسی را از ذوب سکه های دیگر با طلای خالص ضرب می کردند. عباسی نقره در اغلب شهرهای بزرگ ایران ضرب می شد ولی وزن آن ها مساوی نبود. در زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی هر عباسی نقره معادل 84 گندم وزن داشت. در اواخر قاجاریه و اوایل پهلوی یک عباسی معادل دو صد دینار یا چهار شاهی بود
فرهنگ لغت هوشیار
عباسی
واحد پول رایج در زمان شاه عباس بزرگ
تصویری از عباسی
تصویر عباسی
فرهنگ فارسی معین
عباسی
واحد پول قدیمی به مقیاس چهارشاهی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَبْ با سی یَ)
نسبت است به مردی که نام او عباس است و اغلب عباس بن عبدالمطلب را خواهند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عباری
تصویر عباری
جمع عبری، زنان اشک ریز چشمان پراشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
عمل و شغل عکاس. یا فن عکاسی. عکس برداری، مغازه عکاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبائی
تصویر عبائی
سرین پوش برای چارپا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
اخم و تخم بسیار ترشرویی اخمویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عباسه
تصویر عباسه
از نام های تازی برای زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
فرتور خانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
Photographic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
Sullenness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
photographique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
bouderie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotográfico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotografisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotografico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
ceño
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotográfico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
cupezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
фотографический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
mau humor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotograficzny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
ponurość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
похмурість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
фотографічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عکاسی
تصویر عکاسی
fotografisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
Missmut
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
угрюмость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
somberheid
دیکشنری فارسی به هلندی