عبادتگه. جای پرستش و عبادت. سجده گاه. معبد. مزگت. (ناظم الاطباء). عبادتخانه. آنجا که خدا را در آن بپرستند: و عبادتگاهی ساخت و مردم را خداپرستی آموخت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 28). ز سمرقند بسی کس به دعای تو شدند به زیارتگه کاشان و عبادتگه اوش. سوزنی
عبادتگه. جای پرستش و عبادت. سجده گاه. معبد. مزگت. (ناظم الاطباء). عبادتخانه. آنجا که خدا را در آن بپرستند: و عبادتگاهی ساخت و مردم را خداپرستی آموخت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 28). ز سمرقند بسی کس به دعای تو شدند به زیارتگه کاشان و عبادتگه اوش. سوزنی
دارای دستگاه. صاحب جاه و جلال و شکوه. باعظمت: شنیدند مردم سخنهای شاه از آن بی هنر مرد بادستگاه. فردوسی. خروشی برآمد ز درگاه شاه که ای نامداران بادستگاه. فردوسی. بدو گفت کاندر جهان بی گناه کرا دانی ای مرد با دستگاه ؟ فردوسی. رجوع به با شود
دارای دستگاه. صاحب جاه و جلال و شکوه. باعظمت: شنیدند مردم سخنهای شاه از آن بی هنر مرد بادستگاه. فردوسی. خروشی برآمد ز درگاه شاه که ای نامداران بادستگاه. فردوسی. بدو گفت کاندر جهان بی گناه کرا دانی ای مرد با دستگاه ؟ فردوسی. رجوع به با شود