جدول جو
جدول جو

معنی عبادتکار - جستجوی لغت در جدول جو

عبادتکار
(عِ دَ)
پارسا و زاهد. متدین و عابد. (ناظم الاطباء). آنکه پرستش خدای شغل شاغل او است. و رجوع به عبادت شود
لغت نامه دهخدا
عبادتکار
نیایشگر شناینده عابد پارسا زاهد
تصویری از عبادتکار
تصویر عبادتکار
فرهنگ لغت هوشیار
عبادتکار
پارسا، زاهد، عابد، متعبد، متقی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عبادت کار
تصویر عبادت کار
ویژگی آنکه کارش عبادت است، عابد، پارسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبادتگاه
تصویر عبادتگاه
جای عبادت، محل پرستش، معبد
فرهنگ فارسی عمید
(عِ دَ)
عبادتگه. جای پرستش و عبادت. سجده گاه. معبد. مزگت. (ناظم الاطباء). عبادتخانه. آنجا که خدا را در آن بپرستند: و عبادتگاهی ساخت و مردم را خداپرستی آموخت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 28).
ز سمرقند بسی کس به دعای تو شدند
به زیارتگه کاشان و عبادتگه اوش.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
که بافد، که بافتن پیشه دارد، جولاهه، بافنده، حائک، آنکه کارش بافتن است، نساج:
این بافتکار دنیی جولاهه
رشتن ز هیچ و هیچ بود کارش،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(دِ)
ردیف کار. در اصطلاح بنایان، خط مستقیم افقی کنار بنائی. توازی. موازات. یکباد. همباد. هم طراز. برابر. برابر یکدیگر. رجوع به باد شود
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ محمود صالح ایل چهار لنگ بختیاری، (جغرافیای سیاسی کیهان ج 1 ص 75)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عبادتگاه
تصویر عبادتگاه
سجده گاه، معبد، عبادتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادت گر
تصویر عبادت گر
نیایشگر شناینده
فرهنگ لغت هوشیار
بیعت، پرستشگاه، خانقاه، صومعه، عبادتخانه، کنشت، مسجد، معبد
فرهنگ واژه مترادف متضاد