غبار و گرد. (منتهی الارب). غبار، و گویند غبار دود. (از اقرب الموارد) ، نباتی است خاردار که پختۀ آن را میخورند. (از اقرب الموارد). کنگر را گویند و آن رستنیی باشد خاردار که با ماست پرورده شود و خورند. (از برهان) (از آنندراج). کنگر. (الفاظ الادویه). خرشف. (اختیارات بدیعی). نوعی از خرشف بری است، برگش با سفیدی و تخمش سبز و مستطیل، و چون برشته کنند لذیذ میشود و با قهوه مغشوش میکنند. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
غبار و گرد. (منتهی الارب). غبار، و گویند غبار دود. (از اقرب الموارد) ، نباتی است خاردار که پختۀ آن را میخورند. (از اقرب الموارد). کنگر را گویند و آن رستنیی باشد خاردار که با ماست پرورده شود و خورند. (از برهان) (از آنندراج). کنگر. (الفاظ الادویه). خرشف. (اختیارات بدیعی). نوعی از خرشف بری است، برگش با سفیدی و تخمش سبز و مستطیل، و چون برشته کنند لذیذ میشود و با قهوه مغشوش میکنند. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
بلغت اهل بربر دوایی است که آن را فرفیون خوانند، گزندگی جانوران را نافع است، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، مأخوذ از بربری، فرفیون، (ناظم الاطباء)، رجوع به تاکوت و فرفیون و فربیون شود
بلغت اهل بربر دوایی است که آن را فرفیون خوانند، گزندگی جانوران را نافع است، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، مأخوذ از بربری، فرفیون، (ناظم الاطباء)، رجوع به تاکوت و فرفیون و فربیون شود