جدول جو
جدول جو

معنی عاقرقوفا - جستجوی لغت در جدول جو

عاقرقوفا
(قِ)
مرکب است از عاقر و قوفا. یاقوت گوید: من گمان میکنم که این موضع همان عقرقوف است و از دهات سیلحین به بغداد است و آن تل بزرگی است که از مسافت یکروز دیده میشود لکن دیگران گویند تل ریگ بزرگ متراکم است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاقرقرحا
تصویر عاقرقرحا
گیاهی شبیه بابونه، با برگ های ریز و شاخه های نازک که مصرف دارویی دارد، اککرا، اکرکره، آکرکره، غرمانوش
فرهنگ فارسی عمید
(قِ قَ)
نباتی است که در دمشق عود القرح خوانند و به یونانی فوریون و به شیرازی اکر. و نیکوترین او آن بود که تیز و محرق بود و زبان را به غایت بسوزاند و فربه بود و طاهر و غلیظ و چون بشکند اندرون وی سپید بود و آن بیخ طرخون رومی است و گویند جبلی است و طبیعت آن گرم و خشک بود در سیم و چون سحق کنند و با زیت بر بدن مسح کنند عرق براند و استرخاء اعضاء و مزاج رانافع بود و منع تولد کزاز بکند و سده مصفاه بگشاید و بلغم که در معده بود زائل کند و چون در دندان گیرند درد دندان که از سردی بود ساکن گرداند و چون با سرکه پزند و بدان مضمضه کنند سودمند بود جهت درد دندان و موافق اعضائی بود که سردی بر وی غلبه کرده باشد وحس آن باطل شده باشد از حرکت و مفلوج و مصروع را نافع بود. (از اختیارات بدیعی). بیخ طرخون را عاقرقرحاگویند و باز در صیدنه است که ارجانی گوید: عاقرقرحاگرم و خشک است در سه درجه و درد دندان را که مادۀ آن از سردی بود رفع کند و دمیدگی دهان را سود دارد چون از رطوبت باشد و اگر با زیت سوده شود و پیش از نوبت بر اندامها مالیده آید لرزه را که در تبهاء نوبت باشد دفع کند. (از ترجمه صیدنۀ ابوریحان). و آن مقوی باه مبرد و مسهل است. و رجوع به نزهه القلوب و غیاث اللغات و تحفۀ حکیم مؤمن و اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ)
منسوب به عقرقوف که قریه ای است قدیمی در بغداد. سعد بن زید بن ودیعه بن عمرو بن قیس انصاری خزرجی عقرقوفی بدین نسبت شهرت دارد. وی در عصر خلیفۀ دوم به عراق وارد شد و در عقرقوف سکنی گزید. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
اسم مرکب مزجی است از: عقر + قوف. وآن نام قریه ای است از نواحی دجیل و با بغداد چهار فرسنگ فاصله دارد. در کنار آن تلی است خاکی که از پنج فرسنگی چون قلعه ای به نظر می آید و برخی عقیده دارندکه آنجا مقبرۀ پادشاهان کیانی است. (از معجم البلدان). و در زمین بابل بنائی عظیم بلند فرمود. (کیکاوس) و آن بنا تل عقرقوف است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 41). تل عقرقوف را کی کاوس ساخت. بعضی او را نمرود شمارند. آن را به سبب آن ساخت که چون ابراهیم (ع) رادر آتش انداخته بود آنجا بررفت و او را اختیار کرد.از بغداد تا تل عقرقوف سه فرسنگ، آن تل پشته ای سخت بلند است چنانکه در بیابان از پانزده فرسنگ پدید است. از او تا شهر انبار هشت فرسنگ، از آنجا براه بیابان سموات به دمشق به ده روزه میروند، کی بیش صد فرسنگ باشد. (نزههالقلوب ج 3 ص 39 و 172). خرابه هایی است واقع در مغرب بغداد که جغرافی دانان عرب آن را یاد کرده اند و آن را ’تل نمرود’ نیز نامند. مؤسس آن ’کیریگزلو’ یکی از پادشاهان بابل است (بین 1500 تا 1000 قبل از میلاد) و آن شهر در قدیم به نام خود آن پادشاه موسوم بوده است. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به عقر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عاقرقرحا
تصویر عاقرقرحا
تا غندست
فرهنگ لغت هوشیار