جدول جو
جدول جو

معنی عاطوس - جستجوی لغت در جدول جو

عاطوس
آنچه بدان عطسه دهند، (منتهی الارب) (آنندراج)، جانوری است که بدان فال بد گیرند، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عاطوس
یونانی تازی گشته ماهی شنوسه آور
تصویری از عاطوس
تصویر عاطوس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاموس
تصویر عاموس
(پسرانه)
یار، نام شبانی که به نبوت رسید
فرهنگ نامهای ایرانی
ظاهراً مصحف از ناطوس است که بگفتۀ دسلان، منظور آناطولی است و وی بنقل از ادریسی مینویسد این کلمه بمعنی خاور است، (از حاشیۀ مقدمۀ ابن خلدون ترجمه پروین گنابادی ج 1 ص 141) و رجوع به ناطوس شود
لغت نامه دهخدا
مصیده که چوب کج داشته باشد، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
به عبری مواشی خدا، پسر برذلی که میرآب دختر شاول را که قبل از این بدارد وعده شده بود به حبالۀ نکاح خود درآورد و عدرئیل از وی پنج پسر داشت. اینان به جبعونیان تسلیم شدند تا به قصاص ظلمی که شاؤل جد ایشان به اهالی جبعونیان کرده بود در حضورخداوند کشته شوند. (قاموس کتاب مقدس) ، شوهر میرب دخت بکر شاؤل بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
ماهی عظیمی است که کشتیها را میشکند، و دریانوردان آن را میشناسند و کهنۀ حیض را میگیرند و بر کشتی می آویزند تا فاطوس بگریزد، و بهمین سبب آن راحوت الحیض نیز گفته اند، (حیات الحیوان ج 2 ص 176)، آن را قاطوس، غاطوس، عاطوس، قیطس و فاغوس نیز آورده اند، و گمان میرود قاطوس با قاف درست تر باشد زیرا یونانی آن کته و کتس است و حرف کاف از نظر مخرج صوتی به قاف نزدیکتر است و در تبدیل و تعریب به قاف میتواند بدل شود نه به فاء، رجوع به حوت الحیض و قاطوس شود
لغت نامه دهخدا
قطاس، نوعی ماهی، معرب کتوس (نشوء اللغه ص 82)
لغت نامه دهخدا
از کلمه یونانی کته، کتس، حوت، (نشوءاللغه)، ماهی بزرگ و آن را غاطوس و عاطوس و قیطس و فاغوس نیز آورده اند، این کلمه را دمیری فاطوس با فاء ضبط می کند
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ / عَسْ سَ)
درختی است مانند درخت خیزران که در جزیره میروید. (منتهی الارب). نوعی درخت است شبیه به خیزران. (مخزن الادویه). درختی است چون خیزران، و گویند خود خیزران است، و گویند درختی است در الجزیره که شاخه های نرم دارد. (از اقرب الموارد) ، مهتر ترسایان در لغت رومیان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ طَ)
مرد بلندبالا. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ماده شتربرگزیدۀ هوشیار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عطسه کننده، اللجم العطوس، مرگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دارویی باشد که عطسه آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). داروهایی که در بینی دمند تا انسان را به عطسه وادارد. (از بحر الجواهر). دوائی که در بینی دمند تا عطسه آورد. (مخزن الادویه). انفیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج، عطوسات. رجوع به عطوسی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عسطوس
تصویر عسطوس
خیزران هم آوای میزبان نای هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاطوس
تصویر غاطوس
ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته قطاس بنگرید به قطاس پستانداران عظیم ماهی شکل دریازی که به نام آب بازان نیز مشهورند. در اکثر مراجع بنام قطاس از آنها نام برده شده است. مهمترین آنها بالن ها و کاشالوت ها می باشند غاطوس غاطس قیطس قطاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاطس
تصویر عاطس
بامداد، شنوسه آور (شنوسه عطسه)
فرهنگ لغت هوشیار