جدول جو
جدول جو

معنی عاثور - جستجوی لغت در جدول جو

عاثور
جای هلاک، گویند: وقع فی عاثور شر و عافور شر، (منتهی الارب)، المهلکه من الارضین، (اقرب الموارد)، بدی، (منتهی الارب)، شر، (اقرب الموارد)، گوی که جهت شکار شیر و جز آن کنند، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، گو و مانند آن که آماده شود تا کسی در آن افتد، و آن فاعول است از عثار، (اقرب الموارد)، آنچه بدان لغزند، (اقرب الموارد)، چاه، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاشور
تصویر عاشور
(پسرانه)
روز دهم از ماه محرم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عثور
تصویر عثور
بسیار لغزش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عثور
تصویر عثور
آگاهی، خبر داشتن، اطلاع، هوشیاری، آگاه بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماثور
تصویر ماثور
نقل شده، منقول، ویژگی حدیثی که از زمان های قدیم از یکی به دیگری رسیده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(ثِ)
شکوخنده. لغزنده. (ناظم الاطباء) ، دروغگو. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موصل پیش از تسمیۀ بدین نام، اثور و بقولی اقور نامیده میشد.
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ اثر و اثر و اثر
لغت نامه دهخدا
نام موضعی است در نجد، و نام آن در اشعار لبید و ابن مقبل آمده است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تشت یا تشتخان یا خوان، از سنگ رخام یا از سیم یا زر، (منتهی الارب)، در نزد عامه به طشتخان معروف است، گویند: وی واسعالفاثور است، (از اقرب الموارد)، گردۀ آفتاب، (منتهی الارب)، قرص خورشید، گویند: انجلی فاثور عین الشمس، (اقرب الموارد)، کاسۀ بزرگ و پاتیله، و این هر دو از ظروف شراب است، (منتهی الارب)، باطیه،
فاجور، (اقرب الموارد)، رجوع به همین کلمه شود،
گروهی که در سرحد ملک کفار در پی دشمن روند، (منتهی الارب)، جاسوس، (تاج العروس)، منزلت و شادمانی، پوست شتربازکرده، سینۀ مردم، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بطنی است از شمر الطائیه، (معجم قبائل العرب)
لغت نامه دهخدا
عاشور و عاشوراء و عاشوری و عشوری: دهم محرم و به قولی نهم آن و مشهور آن است که عاشوراء دهم و تاسوعاء نهم محرم است، (از اقرب الموارد)، رجوع به عاشورا شود
لغت نامه دهخدا
وقع فی عافور شر و عاثوره، یعنی در بدی و جای هلاک و سختی افتاد، (منتهی الارب) (آنندراج)، لغتی است در عاثور، (از اقرب الموارد)، و رجوع به عاثور شود
لغت نامه دهخدا
سرج عاقور، زین ریش کن پشت ستور، (منتهی الارب) (شرح قاموس) (اقرب الموارد)، حمار عاقور، خر گزنده، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، خر هار
لغت نامه دهخدا
بدی و فساد، و منه: لقیت منه عاذوراً، أی شراً، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، خطی است در شتر و اسب، (منتهی الارب)، نشان، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ وَ)
دیده ور شدن. دیده ور شدن بر چیزی. (از تاج المصادر) (منتهی الارب) ، لغزیدن. به رو درافتادن. (اقرب الموارد) :
از قصور چشم باشد آن عثور
که نبیند شیب و بالا را ز دور.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
هنایش پذیر سهش پذیر، کیفر داده در تازی با این آرش ها به کار نمی رود اثر پذیر شده، جزا داده شده. توضیح درلغت عرب بدیدن معانی نیامده صحیح بجای آن متاثر است
فرهنگ لغت هوشیار
شکوخیدن به سر درافتادن سرخوردن لغزیدن بسر افتادن شکوخیدن لغزیدن، لغزش
فرهنگ لغت هوشیار
تشت، خوان سنگی، گرده خور، کاسه بزرگ پاتیله، شادمانی، سینه در آدمی، انیشه (جاسوس)
فرهنگ لغت هوشیار
دهه دهم محرم سوکروز حسین بن علی علیه السلام، دهساخته گویند در چنین روزی خدا ده چیز ساخته: آسمان تختگاه (کرسی) شید (نور) جان پلمه (لوح) کلک (قلم) زمین مشی (آدم) مشیانه (حوا) بهشت روز دهم ماه محرم که روز شهادت حسین بی علی ع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عافور
تصویر عافور
سیژ (هلاک)، سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاذور
تصویر عاذور
بدی تباهی، نشانی در ستور، آماس گوشک (گوشک لوزه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عثور
تصویر عثور
((عُ))
لغزیدن، افتادن، لغزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عثور
تصویر عثور
آگاه شدن، اطلاع یافتن
فرهنگ فارسی معین