جدول جو
جدول جو

معنی ظمخه - جستجوی لغت در جدول جو

ظمخه
(ظِ خَ / ظِ مَ خَ)
یکی ظمخ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ضِ خَ)
زن یا ماده شتر فربه، هر تر که از وی چیزی چکد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ خَ)
هیئت گوش دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) : انه لحسن السمخه، نیکو نگاهدارنده مسموعات است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ خَ / رِ مَ خَ)
غورۀ خرما. ج، رمخ، رمخ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ خَ)
واحد صمخ است. رجوع به صمخ شود
لغت نامه دهخدا
(صَ مِ خَ)
امراه صمخه، زن نرم و تازه بدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ خَ)
نکوهش و ملامت. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، رنج رسا. (منتهی الارب). وبخه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ مِخْخَ)
شاه ممخه، گوسپند فربه پر مغز استخوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فربه سمین. (از اقرب الموارد). بین الممخه و العجفاء (این مثل را در میانۀدو کار زنند). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ظِ مَ)
درختی است که به درخت چنار ماند، درخت انجیر، به لغت طی، اسم ثمر جودار است نزد اهل عرب به قیروان و غیر آن. و بعضی گفته اند که آن ثمرۀ جوذر است. رجوع به جوذر شود
لغت نامه دهخدا
(مُخْ خَ)
مغز استخوان و هو اخص من المخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مخ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رمخه
تصویر رمخه
پارسی تازی گشته به روش (قلب) خرما غوره خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمخه
تصویر صمخه
نرم و نازک: زن
فرهنگ لغت هوشیار