دهی است از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، واقع در 48هزارگزی جنوب اردستان و 14هزارگزی شوسۀ اردستان به نایین. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل که دارای 556 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، کنجد، پنبه، پشم و روغن است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، واقع در 48هزارگزی جنوب اردستان و 14هزارگزی شوسۀ اردستان به نایین. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل که دارای 556 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، کنجد، پنبه، پشم و روغن است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
الماس. صاحب الجماهر گوید: و یظن بعضهم ان الظران هوالألماس و لیس به و انما هو اسم مأخوذ من الظر و هو القطع الذی منه تسمی الظران ظراناً و هو ماءالحدیدالذکر المسقی (؟). رجوع به الجماهر ص 92 و 93 شود
الماس. صاحب الجماهر گوید: و یظن بعضهم ان الظران هوالألماس و لیس به و انما هو اسم مأخوذ من الظر و هو القطع الذی منه تسمی الظران ظراناً و هو ماءالحدیدالذکر المسقی (؟). رجوع به الجماهر ص 92 و 93 شود
ناگرویدن. (منتهی الارب) (دهار)، ناگرویدگی: بدین دولت جهان خالی شد از کفران و از بدعت بدین دولت خلیفه باز گسترده ست شادروان فرخی. گر مسلمان بوده عبداﷲ بن سرح از نخست باز کافر گشته و در راه کفران آمده. خاقانی. لیک نفس زشت و شیطان لعین می کشندت جانب کفران و کین. مولوی. ، ناسپاسی کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن). پوشاندن نعمت منعم را با انکار یا با عمل. (از تعریفات جرجانی). ناسپاسی. (غیاث) (آنندراج). ناسپاسی و ناشکری. (ناظم الاطباء). حق ناشناسی. نمک کوری.نمک ناشناسی. کافرنعمتی. ناسپاسی. نان کوری. حرام نمکی. نمک بحرامی. کنود. مقابل شکران. (یادداشت مؤلف) : فمن یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا کفران لسعیه و انا له کاتبون. (قرآن 94/21) ، پس هر کس که نیکیها کردو به اﷲ تعالی گروید کردار او را ناسپاسی نیست و ماکردار او را نویسندگانیم. (کشف الاسرار میبدی ج 6 ص 296). گمان نمی باشد... که شتربه سوابق تربیت را به لواحق کفران خویش مقابله روا دارد. (کلیله و دمنه). - کفران آوردن، ناسپاسی کردن: اثر نعمت تو برمازان بیشتر است که توان آورد آن را بتغافل کفران. فرخی. - کفران کردن، ناسپاسی کردن. نمک بحرامی کردن: نعمتی بهتر از آزادی نیست بر چنین مائده کفران چه کنم. خاقانی. - کفران نعمت، ناسپاسی. (آنندراج). ناشکری نعمت. (ناظم الاطباء) : گفتند (سه تن از امراء طاهری) ما مردانیم پیر و کهن و طاهریان را خدمت سالهای بسیار کرده... روا بودی ما را راه کفران نعمت گرفتن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 248). اگر بهمه نوع خویش را بر او عرضه نکنیم... به کفران نعمت منسوب شویم. (کلیله و دمنه). - کفران نمودن، ناسپاسی کردن. کفران کردن: پروردۀ نان تست و از کفر در نعمت تو نموده کفران. خاقانی
ناگرویدن. (منتهی الارب) (دهار)، ناگرویدگی: بدین دولت جهان خالی شد از کفران و از بدعت بدین دولت خلیفه باز گسترده ست شادروان فرخی. گر مسلمان بوده عبداﷲ بن سرح از نخست باز کافر گشته و در راه کفران آمده. خاقانی. لیک نفس زشت و شیطان لعین می کشندت جانب کفران و کین. مولوی. ، ناسپاسی کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن). پوشاندن نعمت منعم را با انکار یا با عمل. (از تعریفات جرجانی). ناسپاسی. (غیاث) (آنندراج). ناسپاسی و ناشکری. (ناظم الاطباء). حق ناشناسی. نمک کوری.نمک ناشناسی. کافرنعمتی. ناسپاسی. نان کوری. حرام نمکی. نمک بحرامی. کنود. مقابل شکران. (یادداشت مؤلف) : فمن یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا کفران لسعیه و انا له کاتبون. (قرآن 94/21) ، پس هر کس که نیکیها کردو به اﷲ تعالی گروید کردار او را ناسپاسی نیست و ماکردار او را نویسندگانیم. (کشف الاسرار میبدی ج 6 ص 296). گمان نمی باشد... که شتربه سوابق تربیت را به لواحق کفران خویش مقابله روا دارد. (کلیله و دمنه). - کفران آوردن، ناسپاسی کردن: اثر نعمت تو برمازان بیشتر است که توان آورد آن را بتغافل کفران. فرخی. - کفران کردن، ناسپاسی کردن. نمک بحرامی کردن: نعمتی بهتر از آزادی نیست بر چنین مائده کفران چه کنم. خاقانی. - کفران نعمت، ناسپاسی. (آنندراج). ناشکری نعمت. (ناظم الاطباء) : گفتند (سه تن از امراء طاهری) ما مردانیم پیر و کهن و طاهریان را خدمت سالهای بسیار کرده... روا بودی ما را راه کفران نعمت گرفتن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 248). اگر بهمه نوع خویش را بر او عرضه نکنیم... به کفران نعمت منسوب شویم. (کلیله و دمنه). - کفران نمودن، ناسپاسی کردن. کفران کردن: پروردۀ نان تست و از کفر در نعمت تو نموده کفران. خاقانی
غفران خدا گناه کسی را، پوشیدن گناه بر وی و آمرزیدن او. (از اقرب الموارد). به معنی غفیر (مصدر). (منتهی الارب). آمرزش. (غیاث اللغات) (آنندراج). آمرزیدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). آمرزیدن. درگذشتن از... صفح: و قالوا سمعنا وأطعنا غفرانک ربنا و الیک المصیر. (قرآن 285/2). رانده اول شب بر آن کهپایه و بشکسته سنگ نیمشب مشعل به مشعر نور غفران دیده اند. خاقانی. - غفران کامل، بخشش ازهمه گناهان. (فرهنگ ناظم الاطباء)
غفران خدا گناه کسی را، پوشیدن گناه بر وی و آمرزیدن او. (از اقرب الموارد). به معنی غفیر (مصدر). (منتهی الارب). آمرزش. (غیاث اللغات) (آنندراج). آمرزیدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). آمرزیدن. درگذشتن از... صفح: و قالوا سمعنا وأطعنا غفرانک ربنا و الیک المصیر. (قرآن 285/2). رانده اول شب بر آن کهپایه و بشکسته سنگ نیمشب مشعل به مشعر نور غفران دیده اند. خاقانی. - غفران کامل، بخشش ازهمه گناهان. (فرهنگ ناظم الاطباء)
دهی است به نسف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قریه ای است از قرای نخشب. و افرانی منسوب بدانجاست. (از معجم البلدان) ، باهوشتر. بافراست تر. خوش قریحه تر. عبدالعزیز بن محمد القرشی (کان من اهل طارف قریه بافریقیه) ذکره ابن رشیق فی الانموذج و قال کان مجودا فی الشعر، و کان فی النثر افرس من اهل زمانه و کان یکتب خطاً ملیحاً. (معجم البلدان)
دهی است به نسف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قریه ای است از قرای نخشب. و افرانی منسوب بدانجاست. (از معجم البلدان) ، باهوشتر. بافراست تر. خوش قریحه تر. عبدالعزیز بن محمد القرشی (کان من اهل طارف قریه بافریقیه) ذکره ابن رشیق فی الانموذج و قال کان مجودا فی الشعر، و کان فی النثر افرس من اهل زمانه و کان یکتب خطاً ملیحاً. (معجم البلدان)
مظفرشاه اول، از سلاطین گجرات. پسر یکی از افراد طایفۀ رجپوت است که اسلام آورد و در سال 794 هجری قمری به حکومت گجرات نامزد گردید. او در 799 مستقل شد ولی راجه های رجپوت و قبیلۀ وحشی بیل او را دور کردند و متصرفات وی محدود گردید به قطعه ای کم عرض از خشکی مابین مرتفعات و دریا و با این احوال باز یک قسمت مهم از ساحل غربی هند را تا شبه جزیره سورت در تصرف داشت. ظفرخان به زودی به وسیلۀ تسخیر ایدر و دیو مملکت خود را وسعت بخشید، و جالور را غارت کرد و یک بار هم در سال 810مالوه را متصرف شد. احمدشاه اول جانشین او شهر احمدآباد را ساخت و این شهر بعدها پایتخت سلسلۀ او و مرکز ولایات احمدآباد در عهد مغول گردید و حالیه نیز ازبلاد معتبر است. (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 281)
مظفرشاه اول، از سلاطین گجرات. پسر یکی از افراد طایفۀ رجپوت است که اسلام آورد و در سال 794 هجری قمری به حکومت گجرات نامزد گردید. او در 799 مستقل شد ولی راجه های رجپوت و قبیلۀ وحشی بیل او را دور کردند و متصرفات وی محدود گردید به قطعه ای کم عرض از خشکی مابین مرتفعات و دریا و با این احوال باز یک قسمت مهم از ساحل غربی هند را تا شبه جزیره سورت در تصرف داشت. ظفرخان به زودی به وسیلۀ تسخیر ایدَر و دیو مملکت خود را وسعت بخشید، و جالور را غارت کرد و یک بار هم در سال 810مالوه را متصرف شد. احمدشاه اول جانشین او شهر احمدآباد را ساخت و این شهر بعدها پایتخت سلسلۀ او و مرکز ولایات احمدآباد در عهد مغول گردید و حالیه نیز ازبلاد معتبر است. (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 281)
ناسپاسی نا سپاسی نا شکری: (از طریق هوا داری و محرمیت بر طرف شده قدم در بادیه غدر و کفران نهاد)، یا کفران نعمت. حق نشناسی نعمت دیگران: عاقبت اسکندر... بشامت کفران نعمت از اندک نفری روی بر تافت
ناسپاسی نا سپاسی نا شکری: (از طریق هوا داری و محرمیت بر طرف شده قدم در بادیه غدر و کفران نهاد)، یا کفران نعمت. حق نشناسی نعمت دیگران: عاقبت اسکندر... بشامت کفران نعمت از اندک نفری روی بر تافت