جدول جو
جدول جو

معنی ظریفی - جستجوی لغت در جدول جو

ظریفی
ظریف بودن، کنایه از خوش طبع و شیرین گفتار بودن
تصویری از ظریفی
تصویر ظریفی
فرهنگ فارسی عمید
ظریفی
(ظَ)
محمدبیگ، از مردم ساوه و مرید حریفی است به زمان شاه طهماسب صفوی. وی به هندوستان رفت و بدانجا حرمت بسیار دید. این بیت از اوست:
دوش غوغای سگان تو به گوشم آمد
مردم از رشک که آیا که گذشت از کویت
(شیخ عمرافندی) از شعرای متأخر عثمانی و از مشایخ طریقت سعدیّه، از مردم روسچق. وفات 1210 ه. ق
از شعرای دورۀ سلطان بایزیدخان ثانی، از مردم قصبۀ کوینک. (قاموس الاعلام)
شاعری از مردم چورلی شاگرد بهشتی. او را دیوانی است به ترکی
لغت نامه دهخدا
ظریفی
(ظَ)
ظریف بودن. رجوع به ظریف شود
لغت نامه دهخدا
ظریفی
ظریف بودن ظرافت. زیرکی نازکی تنکی
تصویری از ظریفی
تصویر ظریفی
فرهنگ لغت هوشیار
ظریفی
خوش، طبعی
تصویری از ظریفی
تصویر ظریفی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظریفه
تصویر ظریفه
(دخترانه)
نکته سنج، نکته دان، مؤنث ظریف، دارای اجزا یا ساختار نازک و باریک همراه با ظرافت و تناسب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
(دخترانه)
نکته سنج، نکته دان، دارای اجزا یا ساختار نازک و باریک همراه با ظرافت و تناسب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
نکته سنج، خوش طبع، کنایه از شیرین گفتار، لطیفه گو، کنایه از زیبا، خوشگل، خوش هیکل، دارای ظرافت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظریفه
تصویر ظریفه
ظریف، نکته سنج، خوش طبع، شیرین گفتار، لطیفه گو، زیبا، خوشگل، خوش هیکل، دارای ظرافت
فرهنگ فارسی عمید
(ظَ فَ)
تأنیث ظریف
لغت نامه دهخدا
(عَ)
شغل و خدمت ریاست. (ناظم الاطباء) : عرافه، عریفی کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
منسوب است به عریف بن جشم. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
منسوب به عریف که بطنی است از حضرموت، از صدف. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(ظَ فَ)
کاهنۀ حمیریّه زوجه عمرو بن مرتقیابن عامر ماءالسماء. (حبیب السیر ج 1)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مشهدی، امیر شریفی. از سادات مشهد و از نسل سیدشریف جرجانی و از گویندگان و موسیقی دانان قرن دهم هجری قمری بود. قطعۀ زیر از اوست:
بس که سیل غمت از دیده دمادم گذرد
روز هجر تو مرا چون شب ماتم گذرد
لاله روید ز زمینی که از آنجا گذرم
بس که خون دلم از دیدۀ پرنم گذرد.
(از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خزانی. تیرماهی. پائیزی. (یادداشت بخط مؤلف) ، محصول و خرمن پائیزی. (ناظم الاطباء) ، هر گیاهی که در موسم درو روئیده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
کجی. اریبی، هرچه که بر آن تکیه زنند و بنشینند از تخت و منصه و فراش. مسند، تختی و سریری که بر آن حجله یا شامیانه باشد. (غیاث از ابن حاج) ، تخت آراسته. (مهذب الاسماء) (غیاث). سریر. اورنگ. ج، ارائک. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، اریکۀ جرح، گوشت سرخ سالمی که از زیر جرح پدید آید چون رو به بهبود گذارد. (از منتهی الارب). گوشت سرخ که در جراحت پیدا شود بعد از رفتن ریم
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حریف بودن. رجوع به حریفی جستن و حریفی کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
خوش طبع، خوشروی، زیبا، بلیغ، چابک، سبکروح، خوش جامه، نکته سنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریفی
تصویر اریفی
کجی، اریبی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ظریف جمع ظرایف (ظرائف) و ظریفات. مونث ظریف بنگرید به ظریف و درمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
((ظَ))
زیرک، خوش طبع، لطیفه گو، زیبا، خوشگل، جمع ظرفاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
شکننده، مویین، نرم، زیبا
فرهنگ واژه فارسی سره
خزانی، پاییزی، مربوط به پاییز
متضاد: بهاره، ربیعی، شتوی، صیفی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
Dainty, Subtle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
délicat, subtil
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نامی برای زنان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
delicato, sottile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
delicado, sutil
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
изысканный , тонкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
delicado, sutil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
delikatny, subtelny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
витончений , тонкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
zart, subtil
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
verfijnd, subtiel
دیکشنری فارسی به هلندی