جدول جو
جدول جو

معنی ظری - جستجوی لغت در جدول جو

ظری(تَ)
جاری و روان گردیدن: ظری بطنه، رفت شکم او
زیرک گردیدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظریف
تصویر ظریف
(دخترانه)
نکته سنج، نکته دان، دارای اجزا یا ساختار نازک و باریک همراه با ظرافت و تناسب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
نکته سنج، خوش طبع، کنایه از شیرین گفتار، لطیفه گو، کنایه از زیبا، خوشگل، خوش هیکل، دارای ظرافت
فرهنگ فارسی عمید
(ظُ رَ بَ)
نام موضعی که قبیلۀ طی ّ پیش از فرودآمدن به جبلین درآنجا سکونت داشته اند. معبدبن قرط گوید:
الایا عین جودی بالصبیب
و بکّی ان بکیت بنی عجیب
و کانوا اخوه لبنی عداء
ففرق بینهم یوم عصیب
فقد ترکوا منازلهم و بادوا
کمنزل ظبی مبنی ّ ظریب.
دیگری گوید:
اجعل ظریباً کحبیب ینسی
لکل ّ قوم مصبح و ممسی.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ظَ)
زمین سنگناک، زمین درشت، مناره ای که بدان راه شناسند. ج، ظرّان، اظرّه. اناصیب
لغت نامه دهخدا
(ظَ)
سبکروح. (مهذب الاسماء). خوش طبع، تیزدل. (مهذب الاسماء). زیرک. کیّس. (منتهی الارب). دانا:
دست بر هم زند طبیب ظریف
چون خرف بیند اوفتاده حریف.
سعدی (گلستان).
، خوشروی. زیبا، بلیغ، چابک. مزلّم. خوش لباس. خوش جامه. ریاش: و او جوانی ظریف بود و جامه های نیکو پوشیده داشت. (اسرارالتوحید ص 178). شیخ ما را پرسیدند در شهر ما ظریف کیست ؟ گفت لقمان. گفتند... در شهر ما خود هیچکس بشولیده تر از او نیست. شیخ گفت... ظریف پاکیزه باشد و پاکیزه کسی بود که... (اسرارالتوحید ص 163) ، خوش گفتار. شیرین زبان. شیرین گفتار. خوش زبان. بزیع. لطیفه گوی. بذله گوی: ظریفان گفته اند به سیری مردن به که گرسنگی بردن. (گلستان). یکی آنکه گمان بردم که آفتاب برآمده و دیگر آنکه ظریفان گفته اند... (گلستان). ج، ظرفاء، ظرف، ظریفون، ظراف، ظروف
لغت نامه دهخدا
تصویری از ظریل
تصویر ظریل
راسوی امریکایی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
خوش طبع، خوشروی، زیبا، بلیغ، چابک، سبکروح، خوش جامه، نکته سنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
((ظَ))
زیرک، خوش طبع، لطیفه گو، زیبا، خوشگل، جمع ظرفاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نظری
تصویر نظری
نگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
شکننده، مویین، نرم، زیبا
فرهنگ واژه فارسی سره
خوشگل، زیبا، قشنگ، لطیف، ملوس، ناز، نازک، نازنین، خوش طبع، شوخ، نکته دان، نکته سنج، نکته گیر، باریک اندام، لاغراندام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
ظريفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
Dainty, Subtle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
délicat, subtil
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
витончений , тонкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
laini, kidogo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
изысканный , тонкий
دیکشنری فارسی به روسی
ظریف
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
نازک , ظریف
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
নাজুক , সূক্ষ্ম
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
ประณีต , ละเอียด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
優雅な , 微妙な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
zarif, ince
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
delikatny, subtelny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
精致的 , 微妙的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
עדין , עדין
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
섬세한 , 미묘한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
halus
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
zart, subtil
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
verfijnd, subtiel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
delicado, sutil
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
delicato, sottile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
delicado, sutil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ظریف
تصویر ظریف
नाजुक , सूक्ष्म
دیکشنری فارسی به هندی