جدول جو
جدول جو

معنی ظرفیت - جستجوی لغت در جدول جو

ظرفیت
گنجایش، گنجانه
تصویری از ظرفیت
تصویر ظرفیت
فرهنگ واژه فارسی سره
ظرفیت
گنجایش، وسع، کنایه از استعداد، قابلیت، اندازه، میزان
تصویری از ظرفیت
تصویر ظرفیت
فرهنگ فارسی عمید
ظرفیت
گنجایش وسع: اتومبیل با ظرفیت ... تن بار، آبگیر، استعداد قوه قابلیت، ظرفیت یک اتم برابر با عده الکترون های است که می تواند (هنگام ترکیب با عناصر دیگر) از دست بدهد و یا می تواند بگیرد و یا در ضمن واکنش شیمیایی با اتم دیگری شرکت کند. بدیهی است ظرفیت یک عنصر وقتی ظاهر می شود که جسم به صورت ترکیب در آید بنابرین نمی توان برای یک عنصری که وارد ترکیبات شیمیایی نشده ظرفیت بیان کرد مگر آن که بگوییم ظرفیت آن صفر است مثلا ظرفیت اتم سدیم و اتم کلر هر دو صفر است و در کلر سدیم کلر دارای ظرفیت منفی (- 1) و سدیم دارای ظرفیت مثبت (1) است. معمولا ظرفیت یک عنصر را با ئیدرژن می سنجند یعنی ظرفیت یک عنصر برابر عده اتمهای ئیدرژنی است که با یک اتم آن عنصر ترکیب می شوند. یا ظرفیت الکتریکی. مقدار الکتریسیته ایست که باید به یک جسم داد تا به سطح آن از صفر بیک ولت برسد. واحد آن فاراد است. زهی گنج گنجا، آبگیر، بارگیر، آتاوی (استعداد)
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفیت
((ظَ یَّ))
گنجایش، تحمل، استعداد، قوه
تصویری از ظرفیت
تصویر ظرفیت
فرهنگ فارسی معین
ظرفیت
Capacity
تصویری از ظرفیت
تصویر ظرفیت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ظرفیت
емкость
دیکشنری فارسی به روسی
ظرفیت
Kapazität
دیکشنری فارسی به آلمانی
ظرفیت
ємність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ظرفیت
pojemność
دیکشنری فارسی به لهستانی
ظرفیت
capacidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ظرفیت
capacità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ظرفیت
capacidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ظرفیت
capacité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ظرفیت
capaciteit
دیکشنری فارسی به هلندی
ظرفیت
क्षमता
دیکشنری فارسی به هندی
ظرفیت
kapasitas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ظرفیت
سعةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
ظرفیت
용량
دیکشنری فارسی به کره ای
ظرفیت
קיבולת
دیکشنری فارسی به عبری
ظرفیت
容量
دیکشنری فارسی به چینی
ظرفیت
容量
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ظرفیت
kapasite
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ظرفیت
uwezo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ظرفیت
ความจุ
دیکشنری فارسی به تایلندی
ظرفیت
گنجایش
دیکشنری فارسی به اردو
ظرفیت
ধারণক্ষমতা
دیکشنری فارسی به بنگالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از ساخته های فارسی گویان دشمنی در گیری، رو به رو شدن مواجه شدن مقابل گردیدن، دشمنی عداوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرفیت
تصویر طرفیت
((طَ رَ یَّ))
روبرو شدن، دشمنی، رویارویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظرفیت نداشتن
تصویر ظرفیت نداشتن
برد بار نبودن تاب نداشتن استعداد و حوصله نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظرفیت منفی
تصویر ظرفیت منفی
گنجای نایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظرفیت مثبت
تصویر ظرفیت مثبت
گنجای هایی
فرهنگ لغت هوشیار
گنجا داشتن، آتاوی داشتن توان داشتن گنجایش داشتن وسع داشتن، استعداد داشتن قابلیت داشتن: جمشید ظرفیت این شغل را ندارد، حوصله داشتن تحمل داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظرفیت الکتریکی
تصویر ظرفیت الکتریکی
گنجای کهربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظرفیت بیش از حد
تصویر ظرفیت بیش از حد
Overcapacity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
избыточная мощность
دیکشنری فارسی به روسی