- ظرفیت
- گنجایش، گنجانه
معنی ظرفیت - جستجوی لغت در جدول جو
- ظرفیت
- گنجایش، وسع، کنایه از استعداد، قابلیت، اندازه، میزان
- ظرفیت
- گنجایش وسع: اتومبیل با ظرفیت ... تن بار، آبگیر، استعداد قوه قابلیت، ظرفیت یک اتم برابر با عده الکترون های است که می تواند (هنگام ترکیب با عناصر دیگر) از دست بدهد و یا می تواند بگیرد و یا در ضمن واکنش شیمیایی با اتم دیگری شرکت کند. بدیهی است ظرفیت یک عنصر وقتی ظاهر می شود که جسم به صورت ترکیب در آید بنابرین نمی توان برای یک عنصری که وارد ترکیبات شیمیایی نشده ظرفیت بیان کرد مگر آن که بگوییم ظرفیت آن صفر است مثلا ظرفیت اتم سدیم و اتم کلر هر دو صفر است و در کلر سدیم کلر دارای ظرفیت منفی (- 1) و سدیم دارای ظرفیت مثبت (1) است. معمولا ظرفیت یک عنصر را با ئیدرژن می سنجند یعنی ظرفیت یک عنصر برابر عده اتمهای ئیدرژنی است که با یک اتم آن عنصر ترکیب می شوند. یا ظرفیت الکتریکی. مقدار الکتریسیته ایست که باید به یک جسم داد تا به سطح آن از صفر بیک ولت برسد. واحد آن فاراد است. زهی گنج گنجا، آبگیر، بارگیر، آتاوی (استعداد)
- ظرفیت ((ظَ یَّ))
- گنجایش، تحمل، استعداد، قوه
- ظرفیت
- Capacity
- ظرفیت
- емкость
- ظرفیت
- Kapazität
- ظرفیت
- ємність
- ظرفیت
- pojemność
- ظرفیت
- capacidade
- ظرفیت
- capacità
- ظرفیت
- capacidad
- ظرفیت
- capacité
- ظرفیت
- capaciteit
- ظرفیت
- क्षमता
- ظرفیت
- kapasitas
- ظرفیت
- קיבולת
- ظرفیت
- kapasite
- ظرفیت
- ความจุ
- ظرفیت
- گنجایش
- ظرفیت
- ধারণক্ষমতা
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از ساخته های فارسی گویان دشمنی در گیری، رو به رو شدن مواجه شدن مقابل گردیدن، دشمنی عداوت
برد بار نبودن تاب نداشتن استعداد و حوصله نداشتن
گنجای نایی
گنجای هایی
گنجا داشتن، آتاوی داشتن توان داشتن گنجایش داشتن وسع داشتن، استعداد داشتن قابلیت داشتن: جمشید ظرفیت این شغل را ندارد، حوصله داشتن تحمل داشتن
گنجای کهربی
Overcapacity
избыточная мощность