جدول جو
جدول جو

معنی ظاقور - جستجوی لغت در جدول جو

ظاقور
(ظاقْ وَ)
لقلق. لکلک:
گر ندانی ز ظاقور بلبل
بنگرش گاه نغمه و غلغل.
منوچهری (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
این کلمه با ظاء مؤلف و قاف در فارسی عجیب است خاصه که دیگر فرهنگها از آن بیخبرند. در نسخه ای در کمال روشنی به همین صورت نوشته شده. برای معنی لکلک و لقلق، کلمات فالرغس و فالرغوس و بلارج هم در فرهنگها ضبط شده، ولی ظاقور نمیتواند در این بیت تصحیف هیچیک باشد، والله اعلم. در فرهنگ اسدی چاپی این کلمه را زاغور یعنی بازاء و غین نوشته اند و ظاهراً صحیح هم همان است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناقور
تصویر ناقور
سازی بادی، شبیه بوق یا شاخ
فرهنگ فارسی عمید
جماعه گاوان، و این از اسماءجمع است مانند باقر، (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، اسم جمع بقره، (منتهی الارب)، گلۀ گاوان، (آنندراج)، باقوره، و نیز رجوع به نقودالعربیه ص 160 شود
لغت نامه دهخدا
نام گیاهی است که نام دیگرش بوی مادران میباشد، (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تبر بزرگ، (منتهی الارب)، میتین، (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)، زبان، (منتهی الارب)، بلای سخت، نازلۀ شدید، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
گرمی، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، آهنی است که بدان خر را داغ کنند، (منتهی الارب)، آهنی است که در آتش می تابند و اسب و شتر و امثال آن را با آن داغ و نشان می نهند، (احمد بهمنیار، در تعلیقات تاریخ بیهق ص 336)، نوعی زخم و جراحت: در هر ولایتی آفتی و مرضی بود زشت، در ولایت دهستان، ساقور خیزد و آن ریشی بود پلید، (تاریخ بیهق ص 31)، و این تسمیه ظاهراً بطریق و بسبب مشابهت است، (بهمنیار، تعلیقات همان کتاب ص 336)
لغت نامه دهخدا
سرج عاقور، زین ریش کن پشت ستور، (منتهی الارب) (شرح قاموس) (اقرب الموارد)، حمار عاقور، خر گزنده، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، خر هار
لغت نامه دهخدا
تلوسۀ خرما است که به شیرازی نارونه نامند که وعاء طلع نخل باشد، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به معنی نامبردار است، یعنی آنچه از آن در جاها بازگویند، (برهان قاطع) (آنندراج)، مشهور، نامدار، (از ناظم الاطباء)، مصحف ’نامور’، (حاشیۀ برهان قاطع معین)
لغت نامه دهخدا
شاخ دمیدنی که صور باشد، قوله تعالی فاًذا نقر فی الناقور (قرآن 8/74)، ای فی الصور، (منتهی الارب)، صور، (ترجمان علامه جرجانی)، صور اسرافیل و هر بوق، (فرهنگ نظام)، نای بزرگ را هم گفته اند که کرنای باشد و در عربی صور اسرافیل را خوانند، (برهان قاطع) (آنندراج)، صور یا بوقی که دمیده می شود در آن، (ازالمنجد) (از اقرب الموارد)، صور که روز محشر هنگام نشر خلایق در آن دمیده می شود، (از معجم متن اللغه)، صور و شاخی که در آن میدمند، (ناظم الاطباء)، نای بزرگ، صور، (غیاث اللغات از لطایف و منتخب اللغات)، نقیر، ج، نواقیر، قلب، (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
گرمی، داغزن ابزاری که بدان چارپایان را داغ نهند، ریش زخم گرمی حرارت، آهنی که بدان چارپایان را داغ کنند، نوعی زخم و جراحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاقور
تصویر صاقور
کلنگ، زبان
فرهنگ لغت هوشیار
کرنای شاخ دمیدنی بوقی که درآن دمند صور، جمع نواقیر. ناقوس. چوب درازی که نصاری برای اعلام دخول درنمازآنرابچوبی کوچکتربنام} وبیل {زنند، زنگی بزرگ که دربرج کلیسا از سقف آویخته است وبرای دعوت ترسایان بعبادت و اجرای مراسم مذهبی آنرابصدا درآورند، جمع نواقیس، الف - انتباهی که شخص رابسوی توبت وانابت وعبادت خواند. ب - جذبه ای که از حق تعالی خبرکند وازنفس خلاصی دهد وبطاعت و قناعت دعوت کند وازخواب غفلت بیدار سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقور
تصویر اقور
آغوز گردو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقور
تصویر ساقور
گرمی، حرارت، آهنی که با آن چارپایان را داغ کنند، نوعی زخم و جراحت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناقور
تصویر ناقور
صور، بوق، شیپور
فرهنگ فارسی معین