جدول جو
جدول جو

معنی طیلا - جستجوی لغت در جدول جو

طیلا
(طَ)
عقیدالعنب. رب انگور. خلیل بن احمد فراهیدی گوید طیلا نوعی قطرانست که شراب منصف را بدو ماننده کرده و شراب منصف را نیز طیلا نامیده اند. و احمد بن داود گوید: بعضی عرب رب انگور را طیلا نامند. مطبوخ
لغت نامه دهخدا
طیلا
پارسی است ک تیلا سیکی سه یکی می پخته می بختک می پخته میفختج
تصویری از طیلا
تصویر طیلا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیلا
تصویر لیلا
(دخترانه)
شبانه، لیلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایلا
تصویر ایلا
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرماندهان سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیلا
تصویر هیلا
(دخترانه)
پرنده ای شکاری کوچکتر از باز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیلا
تصویر شیلا
(دخترانه)
از نامهای متداول هندی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژیلا
تصویر ژیلا
(دخترانه)
ژاله تگرگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیلا
تصویر آیلا
(دخترانه)
هاله ماه، هاله دور ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیلا
تصویر نیلا
(دخترانه)
نیل (سنسکریت) + ا (فارسی) به رنگ نیل، نیلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طولا
تصویر طولا
درازتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیلا
تصویر خیلا
غرور، تکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیلا
تصویر تیلا
رسن، چرخ رسن تابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذیلا
تصویر ذیلا
در ذیل، در زیر، در پایین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویلا
تصویر ویلا
خانۀ ییلاقی، خانۀ حیاط دار
فرهنگ فارسی عمید
آن است که مردی قسم بخورد که با زن خود نزدیکی نکند و در آن صورت چهار ماه مهلت دارد که کفاره بدهد و رجوع به زن خود کند وگرنه زن حق دارد شکایت کند و طلاق بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان میان آب (بلوک شعیبیه) بخش مرکزی شهرستان اهواز، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رود خانه دز و محصول آن غلات است، ساکنین از طایفۀ عنافجه هستند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)، امان و زنهار دادن، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام پهلوانی بوده است از ترکستان، (برهان) (آنندراج)، نام مبارز افراسیاب، (مؤید الفضلا) (شرفنامۀ منیری) : اندر عهد افراسیاب پهلوان او ... و دیگری جهن و ایلا و ... نبیرگان او بودند، (مجمل التواریخ و القصص ص 90)
لغت نامه دهخدا
چنبر رسن تابی را گویند، (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی)، چنبر رسن، (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جعل منقش پرخط و خال. (برهان) (از ناظم الاطباء). ظاهراً محرف رتیلا. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
نام رودی در اتازونی که در نووومکزیک و آریزونا جریان دارد و به رود کلرادو پیوندد
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
ده کوچکی است از بخش رامیان شهرستان گرگان با 50 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رُ طَ)
به معنی عنکبوت زهردار که به فارسی خایه گیر نیز گویند. تصحیف رتیلاء است. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ 5). محرف رتیلا است. (فرهنگ فارسی معین) (از اقرب الموارد). رجوع به رتیلا و رتیل و رطیل شود
لغت نامه دهخدا
(رُ طَ)
نام جایگاهی است. (معجم البلدان) (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ 5) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
به درازا از درازی از طول بدرازا مقابل عرضا: آن دیار روم و از جانب دیگر تا مصر طولا و عرضا بضبط ما آراسته گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطیلا
تصویر رطیلا
محرف رتیلا است
فرهنگ لغت هوشیار
پس از این، بعد، سپس، در پائین، در ذیل در ذیر در پایین، بعد از ین کمی بعد سپس. در زیر پیرامون، پس از این سپس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیلا
تصویر تیلا
پر خط و خال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلا
تصویر ایلا
نزدیک نمودن، نزدیک شدن، سوگند خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تکبر، بزرگ منشی، خود بینی زن خجک دار (خالدار) خرامان رفتن، خرامیدن، خودبینی بزرگ منشی، گردنکشی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی فروار (خانه تابستانی بود بر بالا) آن کن که بدین وقت همی کردی هر سال خزپوش وبه کاشانه رو از صفه فروار (رودکی) خانه ییلاقی زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیلا
تصویر لیلا
به شب شبگاه بشب شبانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویلا
تصویر ویلا
خانه ییلاقی، خانه ای که معمولاً دارای باغ و باغچه باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیلا
تصویر تیلا
چرخ رسن تابی
فرهنگ فارسی معین
خیس، مرطوب
دیکشنری اردو به فارسی
آبی دریایی، آبی
دیکشنری اردو به فارسی