جدول جو
جدول جو

معنی طیرالماء - جستجوی لغت در جدول جو

طیرالماء(طَ رُلْ)
ابومنجل. ابن الماء. بنت الماء. (المرصع). درنا بجمع. حواصل
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَیْ یُلْ)
جیوه. سیماب. زیبق. رجوع به سیماب شود
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رُلْ)
صاحب نزهه القلوب گوید: آن آب مهره است اگر زن حامله را چشم بر آن افتد استفراغ آیدش و بچه اش بزیان رود - انتهی. و صاحب مخزن الادویه گوید: حجرالماء سنباذج است. و صاحب تحفه گوید سنباذج است و گویند هم اسم شبه است
لغت نامه دهخدا
(تَ رُلْ)
سبزی که بر آب بندد. بزغمه. جامۀ غوک. جل وزغ چغزپاره. چغزلاده. چغزوازه. خزه. طحلب. عرمض. غلفق. گاو آب.
لغت نامه دهخدا
(خَ رُلْ)
آواز آب. (یادداشت بخط مؤلف) : و این دیه خراره از بهر آن خراره گویند کی آبی از این دیه درنشیبی عظیم می افتد و آوازی بلند می دهد و به تازی بانگ آن را خریرالماء گویند. (قابوسنامۀ ابن بلخی)
لغت نامه دهخدا
(دَ رُشْ شا)
دیری در کوفه است و از نخیله یک فرسخ و یک میل فاصله دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا