جدول جو
جدول جو

معنی طویلع - جستجوی لغت در جدول جو

طویلع
(طُ وَ لِ)
آبشخوری است به صمان. و در کتاب نصر آمده که طویلع وادیی است در راه بصره به یمامه میان دوّ و صمان. و در جامع الغوری آن موضعی است به نجد. اعرابی در رثاء کسی گفته:
و ای ّ فتی ً ودّعت یوم طویلع
عشیه سلمنا علیه و سلما
رمی بصدور العیس منحرف الفلا
فلم یدر خلق بعدها این یمما
فیا جازی الفتیان بالنعم اجزه
بنعماه نعمی و اعف ان کان ظالما.
(از معجم البلدان)
نام آبی بنی تمیم و پس از ایشان ازآن بنی یربوع را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
طویلع
(طَ لَ)
پشته ای است بمکه و بر آن خانه ها و مساکن اهل مکه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طویله
تصویر طویله
جای نگهداری چهارپایان، ریسمانی که پای چهارپایان را به آن می بستند، رشتۀ گردن بند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوالع
تصویر طوالع
طالع ها، بخت ها، اقبال ها، سرنوشت ها، طلوع کننده ها، جمع واژۀ طالع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طویل
تصویر طویل
دراز، بلند، کشیده، در علوم ادبی در علم عروض بحری بر وزن فعولن مفاعیلن فعولن مفاعیلن
فرهنگ فارسی عمید
(طَ لَ)
قی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ دَ رَ)
دهی از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون در 64 هزارگزی خاور فهلیان و دامنۀ خاوری کوه طویله. معتدل و مالاریائی با 280 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و قالی بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(طَ لِ)
جمع واژۀ طالع و طالعه. (آنندراج) (غیاث) ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: طوالع عبارت از درجۀ برابری است که به ازاء مطالع است چنانکه یاد کردیم، طوالع در اصطلاح صوفیه اول چیزی که پیداشود از تجلیات اسماء الهیه بر باطن بنده و آراسته گرداند اخلاق او را به نور باطن. کذا فی کشف اللغات
لغت نامه دهخدا
(طَ لُلْ بَ)
دهی از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان در 35 هزارگزی شمال خاوری قوچان و 32 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی قوچان به باجگیران. کوهستانی و معتدل با 162 تن سکنه. آب آن از رود اترک. محصول آنجا غلات و تریاک. شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ابوزیاد گوید: طوعه و طویع، از آبهای بنی العجلان است. شاعر گوید:
نظرت و دوننا علماً طویع
و منقاد المخارم من ذقان.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طوالع
تصویر طوالع
جمع طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویله
تصویر طویله
جای بستن چهار پایان، اصطبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویل
تصویر طویل
مستطیل، بلند، دیرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویله
تصویر طویله
((طَ لِ))
مؤنث طویل، زن دراز بالا، ریسمانی که با آن پای ستور را ببندند، در فارسی به معنی اصطبل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طویل
تصویر طویل
((طَ))
دراز، بلند، یکی از بحور شعر عرب که وزن آن چهار بار «فعولن مفاعیلن» است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طویل
تصویر طویل
دراز
فرهنگ واژه فارسی سره
آخور، آغل، اسطبل، باره بند، پاگاه، ستورخانه، ستورگاه، رسن، رشته، سمط
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بلند، مرتفع، دراز، ممتد، طولانی، مدید، کشیده، درازمدت
متضاد: قصیر، مفصل، گسترده
فرهنگ واژه مترادف متضاد