- طویل
- دراز
معنی طویل - جستجوی لغت در جدول جو
- طویل
- مستطیل، بلند، دیرباز
- طویل ((طَ))
- دراز، بلند، یکی از بحور شعر عرب که وزن آن چهار بار «فعولن مفاعیلن» است
- طویل
- دراز، بلند، کشیده، در علوم ادبی در علم عروض بحری بر وزن فعولن مفاعیلن فعولن مفاعیلن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جای نگهداری چهارپایان، ریسمانی که پای چهارپایان را به آن می بستند، رشتۀ گردن بند
جای بستن چهار پایان، اصطبل
((طَ لِ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث طویل، زن دراز بالا، ریسمانی که با آن پای ستور را ببندند، در فارسی به معنی اصطبل
دراز کردن درازاندن، مولش دادن، دراز گفتن دراز گویی، دراز سرایی، دراز نویسی، دراز کردن طول دادن طولانی کردن، دراز گفتن، دراز گویی، جمع تطویلات. یا تطویل بلاطائل. دراز گویی بیهوده
دراز کردن، در کاری زیاد وقت صرف کردن، طول دادن
مکر و حیله را گویند
خشک گیاه خشک
جنبش
هاریز
گواه، پابندان، آهنگ (قصد)، بر گردانیدگی
بالای پیشانی
همتا همانند
فریاد، بلندآوازی در گریه و ناله
طویل ها، دراز ها، جمع واژۀ طویل
نیت، ضمیر، خاطر، اندیشه، باطن شخص، راز
وسیع، گسترده، کنایه از زیاد، فایده، سود
کسی یا چیزی که وجودش وابسته به وجود کس یا چیز دیگر است، برای مثال سر خیل تویی و جمله خیلند / مقصود تویی همه طفیلند (نظامی۳ - ۳۵۶) ، کسی که ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی می رود، مهمان ناخوانده. در اصل، نام مردی از بنی امیه بوده که ناخوانده به مهمانی ها می رفته است
ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد، پیشانی، تارک، فرق سر، برای مثال پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی - ۵۱۰)
برنده قاطع، فزونی مزیت، توانایی قدرت، توانگری، فراخی وسعت، فایده سود نفع
لایاب آب لای دار در تک تالاب ایرمان آن که ناخوانده به میهمانی رود، انگل نزدیک به آرش ایرمان درادب فارسی به کار رفته است، سربار کسی که ناخوانده به مهمانی رود، انگل، به صورت انگل (لازم الاضافه) : من طفیل تو بنوشم آب هم که طفیلی در تبع بجهد زغم. (مثنوی) یا در طفیل کسی. به انگلی وی: چون روم من در طفلیت کور وار ک (مثنوی)
راز، اندیشه، دل، درون
درازایی مونث اطول پایگاه بلند منسوب به طول مقابل عرضی
رمن نادرست از طویله رمن طویله در تازی طوال است ستوربند ها ستورگاه ها جمع طویله اصطبلها. یا عمله طوایل. کارگران اصطبل مهتران
جمع طویل
پنهانکار، بزغاله، زیغ (بوریا)، لایاب گلاب، خارکویک (نخل)، گردنبند، نان پهن، تیر خونین
شگفت انگیز و نیکو: مرد، شگفت آور هر چیز، خونرایگانی، شبنم زده
بلند کردن آواز به گریه و ناله، بلند و آوازی در گریه و ناله
شکوفه بابونه زهر بابونج