جدول جو
جدول جو

معنی طویجیه - جستجوی لغت در جدول جو

طویجیه
(طَ دَ رَ)
دهی از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر در 32 هزارگزی شمال خاوری شادگان و کنار رود خانه جراحی و کنار راه فرعی شادگان به خلف آباد. دشت و گرمسیر و مالاریائی با70 تن سکنه آب آن از رود خانه جراحی. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و حشم داری است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توجیه
تصویر توجیه
آوردن دلیل برای اثبات درست بودن کاری، دلیلی که به این منظور آورده می شود، در علوم ادبی در قافیه، حرکت ماقبل حرف روی اعم از فتحه یا ضمه یا کسره، مثل کسرۀ دال و گاف در کلمۀ دل و گل، در ادبیات در فن بدیع سخن گفتن به نوعی که محتمل دو معنی ضد هم باشد، محتمل الضدین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طویله
تصویر طویله
جای نگهداری چهارپایان، ریسمانی که پای چهارپایان را به آن می بستند، رشتۀ گردن بند
فرهنگ فارسی عمید
(طُ وَ جی یَ)
دهی از دهستان رویسی بخش مرکزی شهرستان خرمشهر در 3 هزارگزی جنوب خرمشهر و یکهزار گزی باختر اتومبیل رو خرمشهر به آبادان. دشت، گرمسیر و مالاریائی. ساکنین از طایفۀ فیصلی هستند. 150 تن سکنه دارد. آب آن از شطالعرب است. محصول آن خرماست. شغل اهالی تربیت نخل و ماهیگیری. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَلَ فْ فُ)
رویداء. (ناظم الاطباء). رجوع به رویداء شود
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
قسمتی از آسیای صغیر است که حدود آن متغیر بوده. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(طَ یَ)
طاعت و بندگی. گویند: فلان ٌ حسن الطواعیه لک، ای حسن الطاعه. (منتهی الارب). فرمانبرداری. (دهار) : و دیار آن را از جور و ظلم ظلمۀ ختائی مصفی چه از طواعیت طواغیت پرستان ملول گشته بودند. (جهانگشای جوینی). در اظهار ایلی و طواعیت و استظهار بمتابعت و مبایعت بندگی حضرت. (جهانگشای جوینی). و فرّ دولت روزافزون جباران و متکبران طواغیت را در قبضۀ طواعیت و فرمان منقاد. (جهانگشای جوینی). تامگر بمدارا و مجاملت پیش آید و انقیاد و طواعیت را از تصاریف زمان سایه بان سازد. (جهانگشای جوینی). این دلیلی تمام است بر قهر و تنفیذ احکام و طواعیت لشکرو انقیاد عسکر. (جهانگشای جوینی). و در امثله ای که به اطراف میفرستاده است و ایشان را به طواعیت میخوانده چنانکه رسم جبابره بوده است. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(طُ وَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش کلاردشت شهرستان نوشهر در 3 هزارگزی شمال باختری حسن کیف. کوهستانی و سردسیر با 460 تن سکنه، از ایل خواجوند. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی گله داری و زراعت و تهیۀ زغال و چوب. صنایع دستی زنان قالیچه و شال و جاجیم بافی. راه آن مالرو است. دبستان دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(حِ یَ)
گوشت پختن. بریان کردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ وَیْ یَ)
بلیۀ خوفناک و آسیب و بلای خوفناک. (ناظم الاطباء). تصغیر داهیه. (یادداشت مؤلف). رجوع به داهیه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ عی یَ)
تأنیث طبیعی: علوم طبیعیه
لغت نامه دهخدا
(خُ وَ یَ)
سختی. بلا. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زوجیه
تصویر زوجیه
شویی شوهری، جفتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویجه
تصویر اویجه
مصغرا وجه، جمع وجه، روی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
روی فرا گردانیدن، روی سوی کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طواعیه
تصویر طواعیه
طاعت و بندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیعیه
تصویر طبیعیه
مونث طبیعی پرهامیک مونث طبیعی، جمع طبیعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیریه
تصویر طیریه
بیماری توتی مرغاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویله
تصویر طویله
جای بستن چهار پایان، اصطبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویجین
تصویر ویجین
درو وجین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویله
تصویر طویله
((طَ لِ))
مؤنث طویل، زن دراز بالا، ریسمانی که با آن پای ستور را ببندند، در فارسی به معنی اصطبل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
((تُ))
کسی را به سوی دیگری فرستادن، نیک بیان کردن مطلبی، سعی در موجه جلوه دادن کار یا حرف نابجا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژوییه
تصویر ژوییه
((یِ))
ماه هفتم از سال میلادی، ژویه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
درست انگاری، روایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
Justification
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
justification
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
оправдание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
Rechtfertigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
обґрунтування , виправдання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
uzasadnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
辩护 , 辩解
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
justificação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
giustificazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
justificación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
rechtvaardiging
دیکشنری فارسی به هلندی