- طوف
- پیرا گردی، گشت، کلک چوب و نی که بر هم بندند و مشکی چند بر باد کرده بر آن نهند و بر آن نشسته از آب بگذرند، دیواره، شبگرد پارسی است توف زن پیر و شکسته دور چیزی گشتن گرداگرد گردیدن، طواف گشت
معنی طوف - جستجوی لغت در جدول جو
- طوف ((طُ))
- گرد چیزی گشتن، گردش، گشت
- طوف
- طواف، دور کعبه گشتن، گرد چیزی گشتن، پیرامون چیزی گشتن، دور زدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردنگشت گردگری چرخ زدن طواف کردن
مهربان، مشفق، نیکوکار
طواف کردن، گرد چیزی گردیدن
میل کردن به سوی چیزی، مهربانی کردن
قطف ها، چیدن میوه ها، جمع واژۀ قطف
مهربانی، عاطف، مشفق، مهربان
جمع قطف، خراش ها جمع قطف خراشها
طواف دهنده
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، فرزندگشتاسپ پادشاه کیانی
بیناب
درازا، درازنا
سوی، سو
جغد
آرمیدن، بخشودن، مهربانی بزرقطونا اسفرزه
زمین پست و هموار فراخی، سعه، وسعت فراخی، سعه، وسعت
فرانسوی تخم ادات تفجع (بهنگام درد و رنج گویند)
ترسیدن، بیمناک شدن
غوغا و فریاد
غذا طعام
زود به زودی با امید زیستن یونانی دانایی نوعی ماهی است ماهی سوف. سپیدک. سوفار (1)، هر ظرفی که از گل پخته باشند مانند سبو و تغار
ماله کشاورزی
جشن، شادی
عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، عرس، پیوگانی، زلّه، طو، بیوگانی
عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، عرس، پیوگانی، زلّه، طو، بیوگانی
اندرون چیزی، داخل چیزی، شکم
نوعی ماهی که در دریای خزر صید می شود
فریادوغوغا، سر و صدا، غلغله و ازدحام
گردن بند، چیزی که گرداگرد چیزی را می گیرد
نخطی حلقه مانند دور گردن برخی پرندگان و حیوانات
نخطی حلقه مانند دور گردن برخی پرندگان و حیوانات